۱۳۹۷ بهمن ۴, پنجشنبه

سمیر معلول و عبداله نا بینا



کوتوله معلول مسیحی بنام سمیر بر دوش دوست نابینای مسلمان خود بنام عبدالله بود

سمیر بر دوش عبدالله در رفت وآمدهایش به او وابسته بود و نقش چشم عبدالله نابینا را داشت ودر کوچه پس کوچه های دمشق با راهنمایی وی عبدالله از چاله ها و پستی بلندی ها می گذشت

یکی می دید  و دیگری راه می رفت اینچنین همدیگررا کامل می کردند و بر قساوت زندگی غلبه کردند

 مسیحی معلول بود و مسلمان روشندل هر دو در کودکی یتیم شدند و بدون سرپرست در اتاقی با هم زندگی می کردند و با هم کارمی کردند

 سمیر مسیحی قصه گو بود ودریکی از قهوه خانه های قدیمی و معروف دمشق برای مردم قصه می گفت و عبدالله روشندل روبروی همان قهوه خانه  نخود و لوبیای داغ میفروخت و به قصه های دوستش گوش می داد اینچنین زندگی خود را می گذراندند

سمیر پس از سالها زندگی مشترک قبل از عبدالله درگذشت و عبدالله به شدت متاثر شد طوری که یک هفته تمام در اتاقش گریست  تا جائی که جسد بی جانش که از شدت اندوه فوت شده بود را در اتاقش پیدا کردند

 این دو مرد ساده دل که دین یکدیگر را نفهمیدند با هم زندگی کردند و به انسانها ثابت کردند که ما به همدیگر نیاز داریم بدون اینکه دین و باور یکدیگررادرنظر بگیریم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر