۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

آفرینش جسم آدم(ع) در کلام امام علی (ع)

                  آفرینش جسم آدم(ع) در کلام امام علی (ع)
سؤال: آفرینش جسم آدم (ع) در کلام امام علی (ع) چگونه به تصویر کشیده شده است؟
جواب: امام علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه، در مورد آفرینش جسم آدم  می فرماید: «خداوند سبحان از قسمتهاى سخت و ناهموار زمین و همچنین بخشهاى نرم و هموار و شیرین و شوره‏زار، مقدارى خاک جمع فرمود» ( ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ(1) الاَرْضِ وَ سَهْلِها، و عَذْبِه(2)  وَ سَبَخِه(3) تُرْبَةً).
این در واقع از یک سو اشاره به آفرینش انسان از خاک است و از سوى دیگر این که آن خاک ترکیبى از تمام بخشهاى مختلف روى زمین بود، تا استعدادهاى گوناگون و تنوّع و تفاوتهایى را که مورد نیاز یک جامعه کامل بشرى در بخشهاى مختلف است، در بر داشته باشد و انواع انسانها را با ساختمانهاى مختلف از نظر شایستگیها و استعدادها و آمادگیها موجب شود. سپس به مادّه دیگرى که آب است و با خاک ترکیب یافت اشاره کرده،  می فرماید: « (خداوند) آب بر آن جارى ساخت تا گلى خالص و آماده شد» (سَنَّه(4) بِالْماءِ حتّى خَلَصَتْ ).
 «و آن را با رطوبت آمیخت تا به صورت موجودى چسبناک در آمد» (وَ لاطَه(5)بَالْبَلَّةِ حَتّى لَزَبت(6)).
در واقع نقش آب، ترکیب ساختن آن اجزاى مختلف با یکدیگر و صاف کردن ناهمواریها و ایجاد چسب و پیوند در میان آن اجزاى پراکنده و مختلف بود.
سپس به مسأله شکل‏گیرى انسان از آن خاک و گل اشاره کرده،  می فرماید: «خداوند از آن، صورتى آفرید که داراى خمیدگیها و پیوندها و اعضا و گسستگیها (مفاصل) بود» (فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ اَحْناء(7) وَ وُصُول وَ اَعْضاء وَ فُصُول).
در واقع «احناء» (جمع حنو) اشاره به خمیدگیهاى مختلف بدن مانند خمیدگى دنده‏ها و فکها و قسمت بالاى سر و پایین پا  می کند که بدن را براى کارهاى مختلف آماده  می سازد. زیرا اگر بدن مانند یک شکل هندسى مکعب و امثال آن بود، هرگز کارایى کنونى را نداشت.
جمله (و اعضاء و فصول) اشاره به اعضاى مختلفى دارد که از طریق مفاصل، با یکدیگر پیوند دارند و همین امر سبب کارایى زیاد  می شود. دست انسان را تا مچ در نظر بگیرید، اگر همه یکپارچه بود و یک عضو و داراى یک استخوان بود کارآیى بسیار کمى داشت. ولى  می دانیم که خداوند آن را از چند قطعه استخوان و چندین عضو و پیوندهاى میان آنها آفریده و همین سبب  می شود که هر انگشت بلکه هر بندى از انگشتان علاوه بر کف دست، کارایى خاصّى داشته باشد و این یکى از نشانه‏هاى حکمت و عظمت پروردگار است.
سپس به مرحله بعدى اشاره کرده،  می فرماید: « (خداوند) بعد از آن که این گل را شکل داد آن را سفت و جامد کرد تا خود را کاملا نگه دارد و صاف و محکم و خشک ساخت» (اَجْمَدَها حَتَّى اسْتَمْسَکَتْ وَ اَصْلَده(8)حَتّى صَلْصَلَتْ(9)).
به این ترتیب انسان از نظر جسم کاملا ساخته و آماده شد: «این حال، تا وقت معیّن و سرانجامى معلوم ادامه داشت» (لِوَقْت مَعْدُود وَ اَجَل مَعْلُوم ).(10) در بعضى از روایات از «امام باقر» (ع) نقل شده است که این حال، چهل سال ادامه یافت. جسد آدم (ع) در گوشه‏اى افتاده بود و فرشتگان از کنار آن  می گذشتند و  می گفتند براى چه منظورى آفریده شده‏اى؟(11) شاید این فاصله زمانى- همان گونه که بعضى از محقّقان گفته‏اند- به خاطر آزمون ملائکه و یا به خاطر تعلیم مردم نسبت به ترک عجله در کارها و تأنّى در امور بوده است.(12)

(1). «حَزْن» (بر وزن وزن) به معناى نقاط خشن روى زمین است و غم و اندوه را «حُزْن» یا «حَزَن» مى گویند، چون نوعى خشونت نسبت به روح آدمى است.
(2). «عَذْب» (بر وزن جذب) به معناى آب پاکیزه، گوارا و شیرین است.
(3). «سَبَخ» (بر وزن ملخ) به معناى زمین شوره زار است و جمع آن «سباخ» مى باشد.
(4). «سَنَّ» از مادّه «سَنّ» (بر وزن ظنّ) به معناى ریختن آب بر چیزى است و گاه به معناى نرم و صاف بودن چیزى آمده است.
(5). «لاط» از مادّه «لَوط» (بر وزن صوت) به معناى مالیدن و آمیختن چیزى با چیز دیگر است.
(6). «لَزَبَت» از مادّه «لُزُوب» (بر وزن سکوت) مى باشد و به معناى لزوم و ثبوت و چسبیدن است.
(7). «أحنا» جمع «حِنْو» (بر وزن حرص) به معناى انحنا و خمیدگى است و گاه به معناى جوانب و اطراف مى آید.
(8). «اَصْلَدَ» از ماده «صَلْد» (بر وزن صبر) به معناى محکم و صاف است.
(9). «صَلْصَلَ» از ماده «صَلْصَلَة» به معناى خشک شدن است به گونه اى که با برخورد اندک چیزى صدا کند و گاه به معناى خشک و محکم آمده است.
(10). لام در «لِوَقْت مَعْدُود» به معناى (الى) است و بعضى احتمال داده اند که لام علّت باشد. برخى احتمال داده اند که منظور از عبارت فوق، این باشد که این وضع تا دامنه قیامت ادامه مى یابد و سپس پیوندهاى بدن به کلّى گسسته مى شود امّا این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد زیرا از مراحل مختلف آفرینش انسان است و هنوز مسأله نفخ روح مطرح نشده است.
(11). «فَبَقِىَ اَرْبَعینَ سَنَةً مُلْقىً تَمُرُّ بِهِ الْمَلائِکَةُ فَتَقُولُ لاَمْر ما خُلِقْتَ؟» (منهاج البراعة، ج 2، ص 44).
(12). پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 171.



............................................................................................................

                  مطابقت سخن امام علی (ع) با فرضیه های معروف درباره آفرینش جهان
سؤال: آیا کلام امام علی (ع) در مورد پیدایش جهان ، با فرضیه های معروف تطبیق دارد؟
جواب: دانشمندان امروز درباره پیدایش جهان نظریّاتى دارند که از حدود فرضیه ها تجاوز نمى کند زیرا هیچ کس در میلیاردها سال قبل وجود نداشت تا چگونگى پیدایش جهان را مشاهده کند. ولى به هر حال قراینى در دست است که بعضى از این فرضیّه ها را دقیقاً تأیید مى کند.
تعبیراتى که در کلام امام علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه آمده بر فرضیه هاى معروف، کاملا قابل انطباق است که در ذیل، از نظر خوانندگان عزیز مى گذرد بى آن که بخواهیم ادّعا کنیم منظور مولا حتماً همینها بوده است.
جهان در آغاز، توده فشرده اى از گازهاى متراکم بود که شباهت زیادى با مایعات داشت که هم تعبیر «ماء» (آب) درباره آن صحیح بود و هم تعبیر به «دخان» که در آیات قرآن آمده است.
آفریدگار جهان دو نیروى عظیم بر آن مسلّط ساخت که از آن در خطبه اول نهج البلاغه به عنوان دو باد تعبیر شده است:
نیروى جاذبه که آن را در کنار هم نگه مى داشت و از متلاشى شدن، حفظ مى کرد و نیروى دافعه که بر اثر گردش دورانى به دور خود و به وجود آمدن نیروى گریز از مرکز، آن را به سوى خارج مى کشاند و این همان باد و طوفان شدید دوّم بود.
هرگاه بپذیریم گردشِ دورانىِ نخستینِ جهان، داراى نوسان بوده گاه شدیدتر و گاه ملایم تر مى شده، طبیعى است که امواج عظیم و سهمگینى در آن توده گاز مایع گون به وجود مى آمده، دائماً امواج به روى هم متراکم و سپس فرو مى ریخته است.
سرانجام قسمتهایى که سبک تر بودند و از وزن مخصوص کمترى برخوردار بودند ـ و از آن در کلام مولا تعبیر به کف شده است ـ به فضاى بیرون پرتاب شدند. (فراموش نکنید که «زَبَد» هم به کفهاى روى آب گفته مى شود و هم چربیها و کره هایى که به خاطر سبک بودن بر روى محتواى درون مشک ظاهر مى شود، اطلاق مى گردد).
بدینسان حرکت دورانى شدّت گرفت، بخشهاى عظیمى از این توده بزرگ جدا شدند و به فضا پرتاب گشتند. آنها که شدّت بیشترى داشتند به نقاط بالاتر رفتند و آنها که شدّت کمترى داشتند در نقاط پایین تر قرار گرفتند.
ولى آنها که به نقاط دورتر رفتند، باز به خاطر نیروى جاذبه نتوانستند به کلى فرار کنند و به صورت سقف محفوظى درآمدند و بخشهاى پایین تر، امواج کم فشارترى بودند که از آن تعبیر به موج مکفوف فرموده است.
آسمانهاى هفتگانه در این فضاى وسیع ظاهر گشتند، بى آن که ستونى در میان آنها دیده شود و میخ و طنابى آنها را نگهدارى کند، تنها، تعادل نیروى جاذبه و دافعه بود که اینها را در جایگاه خود نگه مى داشت و در مدارشان به حرکت درمى آورد.
در آن زمان فضا پر از کرات کوچک و بزرگ بود و قطعات پراکنده این امواج به خارج پرتاب شده، به طور تدریج، قطعات کوچک تر به حکم جاذبه به سوى کرات بزرگ تر کشیده شدند و فضا جاروب شد و ستارگان، درخشیدن گرفتند و کواکب، زینت بخش شدند، خورشید، نورافشانى کرد و ماه، تابندگى را آغاز نمود و هر کدام در مدار خود به گردش درآمدند.
در بعضى از فرضیه ها درباره پیدایش جهان آمده است که عامل جدایى منظومه ها و کهکشانها و کرات آسمانى از توده نخستین، یک انفجار عظیم درونى بوده که عامل آن به طور دقیق براى هیچ کس مشخّص نیست. این انفجار، بخشهاى عظیمى از توده گاز مایع گون نخستین را به فضاى اطراف پرتاب کرد و کرات و منظومه ها را تشکیل داد.
ممکن است تعبیرى که در کلام مولا(علیه السلام) آمده است که «تند باد و طوفان دیگرى وزیدن گرفت که سرچشمه آن نقطه دوردستى بود و آن آب را به شدّت به هم زد تا کفها بر آن آشکار شد» اشاره به همین انفجار عظیم که از اعماق مادّه نخستین سرچشمه گرفت، باشد.(1)

(1). پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 141.
..............................................................................................................چگونگی آفرینش فضا در کلام امام علی (ع)
سؤال: امام علی (ع) آفرینش فضا را چگونه تصویر کشیده است؟
جواب: امیر المومنین (ع) در بخشی از خطبه اول نهج البلاغه به سراغ آغاز آفرینش مى رود و با اشاره به خلقت فضا مى فرماید: «سپس خداوند سبحان طبقات جوّ را از هم گشود و فضا را ایجاد کرد» (ثُمَّ اَنْشَأ سُبْحانَهُ فَتْقَ(1) الاَجْواءِ).(2)
«و اطراف آن را از هم باز نمود» (وَ شَقَّ(3) الاَرْجاءِ).(4)
«و نیز طبقات فضا و هوا را به وجود آورد» (وَ سَکائِکَ(5) الْهَواءِ).(6)
در قسمت اوّل، اشاره به گشودن فضا و در قسمت دوّم، ایجاد اطراف و جوانب آن و در قسمت سوّم، اشاره به طبقات آن شده است.
تمام این جمله ها نشان مى دهد که نخستین آفرینش در جهان مادّه، آفرینش فضاى جهان بوده است، فضایى که استعداد پذیرش کرات آسمانى و منظومه ها و کهکشانها را داشته باشد. درست همانند صفحه کاغذ وسیعى که نقّاش چیره دست، قبلا براى کشیدن نقش آماده مى کند.
از این جا روشن مى شود، کلمه «ثُمَّ» در این جا به معناى ترتیب تکوینى نیست، بلکه ترتیب و تأخیر بیانى است. زیرا در جمله هاى قبل از این خطبه اشاره به آفرینش انواع موجودات و کائنات شده است و به یقین آفرینش فضا و سپس کرات آسمانى و زمین، نمى تواند بعد از آن، باشد. در حقیقت در فراز گذشته بحثى اجمالى درباره آفرینش موجودات شده و در این قسمت شرح و تفصیل تازه اى براى آن بیان مى فرماید.
در هر حال ظاهر این عبارات این است که فضا یکى از مخلوقات یا نخستین مخلوق در عالم مادّه است. ولى بعضى از فلاسفه و متکلّمان، در این که فضا امر وجودى یا عدمى است؟ تردید کرده اند و بعضى معتقدند: همان گونه که زمان بعد از پیدایش موجودات و حرکت آنها حاصل مى شود (چون زمان همان اندازه گیرى حرکت است) مکان نیز بعد از پیدایش اجسام مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر حاصل مى گردد. در حالى که بسیار مشکل است ما تصوّر کنیم هنگامى که نخستین جسم به وجود آمد مکانى مطلقاً وجود نداشت.
هنگامى که عمارت چندین طبقه اى را ایجاد مى کنیم، همان گونه که محلّى در روى زمین لازم دارد، فضایى را در بالاى زمین اشغال مى کند و اگر عمارت بزرگترى را ایجاد کنیم فضاى بزرگترى را مى طلبد.
به هر حال ما ظاهر کلام حضرت را که مى فرماید: فضا و اطراف آن و طبقات آن مخلوق خداست مى پذیریم.(7)

(1). «فَتْق» (بر وزن مشق) در اصل به معناى گشودن و فاصله میان دو چیز است ضدّ «رَتق» (چنانکه راغب در «مفردات» گفته است). و به صبح «فتیق» مى گویند، چون افق را مى شکافد و ظاهر مى شود و به گفته «لسان العرب» به افراد فصیح و سخنور «فتیق اللّسان» مى گویند زیرا زبان گشاده اى دارند.
(2). «اجواء» جمع «جوّ» ـ به گفته «مفردات» و «لسان العرب» ـ به معناى هوا و فضایى است که میان زمین و آسمان قرار دارد.
(3). «شقّ» به معناى شکاف در چیزى است و از همین رو به اختلافاتى که در میان جمعیّت واقع مى شود و آنها را از هم جدا مى سازد، شقاق مى گویند.
(4). «أرجاء» جمع «رجا» (بدون همزه) به گفته «مقاییس اللغة» به معناى اطراف چاه یا اطراف هر چیزى است و هنگامى که «رجاء» (با همزه) گفته شود به معناى امید است. بعضى مانند نویسنده «التحقیق» معتقدند معناى اصلى، همان چیزى است که امید وقوع آن در جوانب و اطراف مى رود و به این گونه جوانب و اطرافى که مورد امید است «رجا» (بدون همزه) اطلاق مى شود.
(5). « سکائک» جمع « سُکاکه» (بر وزن خلاصه) به گفته « لسان العرب» به معناى هوا و فضایى است که در میان آسمان و زمین قرار گرفته است و به گفته « ابن ابى الحدید » قسمت هاى بالاى فضاست.
(6). «هواء» در اصل به معناى خالى بودن و سقوط کردن است و لذا به هر چیز خالى، هوا مى گویند، از جمله به فضاى میان زمین و آسمان. و این که به تمایلات شهوانىِ نفس «هوى» گفته مى شود به خاطر آن است که در دنیا و آخرت مایه سقوط انسان است ( مَقاییس اللغة، مفردات راغب، لسان العرب ).
..............................................................................................................دل نبستن به دنیا
سؤال: چرا نباید به دنیا و امکانات مادى دیگران دل بست؟

جواب: از جمله أهداف نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که در آیه 88 سوره «حجر» به آن اشاره شده: دل نبستن به دنیا است، خداى متعال در این آیه دو دستور مهم به پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى دهد: نخست مى گوید: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى که به گروههائى از کفار داده ایم میفکن» (لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
این نعمتهاى مادى نه پایدارند، نه خالى از درد سر، حتى در بهترین حالاتش نگاهدارى آن سخت مشکل است، بنابراین، چیزى نیست که چشم تو را به سوى خود جلب کند، و در برابر آن موهبت بزرگ معنوى (قرآن) که خدا به تو داده است، قابل اهمیت باشد.
سپس اضافه مى کند: «هرگز به خاطر این مال و ثروت و نعمتهاى مادى که در دست آنهاست، غمگین مباش»
(وَ لاتَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
در حقیقت، دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمتهاى مادى است، و دستور دوم، درباره غم نخوردن در برابر محرومیت از آنست.
این احتمال نیز در تفسیر جمله
«وَ لاتَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» داده شده است که: اگر آنها به تو ایمان نمى آورند، غمگین مباش، زیرا ارزش و لیاقتى ندارند، ولى تفسیر اول با جمله هاى قبل مناسبتر به نظر مى رسد.
به هر حال، نظیر همین مضمون در سوره «طه»، آیه 131 به طور واضحتر آمده است:
وَ لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى:
«چشم خود را به نعمتهائى که به گروههائى از آنها داده ایم نیفکن، اینها گلهاى زندگى دنیاست (گلهائى ناپایدار که زود پژمرده و پرپر مى شوند)، اینها به خاطر آن است که مى خواهیم آنها را با آن بیازمائیم، آنچه خدا به تو روزى داده است براى تو بهتر و پایدارتر است».
نکته اى که باید به آن توجه نمود این است که: چشم به امکانات دیگران دوختن مایه انحطاط و عقب ماندگى است. توضیح این که:
بسیارند افراد تنگ نظرى که، همیشه مراقب این و آن هستند که اینها چه دارند و آنها چه دارند؟
و مرتباً وضع مادى خویش را با دیگران مقایسه مى کنند، و از کمبودهاى مادى در این مقایسه رنج مى برند هر چند آنها این امکانات را به بهاى از دست دادن ارزش انسانى و استقلال شخصیت به دست آورده باشند.
این طرز تفکر که نشانه عدم رشد کافى و احساس حقارت درونى و کمبود همت مى باشد، یکى از عوامل مؤثر عقب ماندگى در زندگى ـ حتى در زندگى مادى ـ خواهد بود.
کسى که در خود احساس شخصیت مى کند به جاى این که گرفتار چنین مقایسه زشت و رنج آورى شود، نیروى فکرى و جسمانى خویش را در راه رشد و ترقى خویشتن به کار مى گیرد، و به خود مى گوید: من چیزى از دیگران کمتر ندارم و دلیلى ندارد که نتوانم از آنها پیشرفت بیشترى کنم; من چرا چشم به مال و مقام آنها بدوزم من خودم بهتر و بیشتر، تولید مى کنم.
اصلاً زندگى مادى هدف و همت او نیست، او آن را مى خواهد اما تا آنجا که به معنویت او کمک کند، و به دنبال آن مى رود اما تا آنجا که استقلال و آزادگى او را حفظ کند، نه حریصانه به دنبال آن مى دود، و نه همه چیزش را با آن مبادله مى کند که این مبادله آزاد مردان و بندگان خدا نیست، و نه کارى مى کند که نیازمند دیگران گردد.
در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:
مَنْ رَمى بِبَصَرِهِ ما فِى یَدَىْ غَیْرِهِ کَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یَشْفِ غَیْضُهُ: «کسى که چشم خود را به آنچه در دست دیگران است بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود، و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى نشیند»!.(1)
............................................................................................

                  فناء موجودات

سؤال: آیا موجودات غیر از خداوند متعال بهره اى از جاودانگى دارند؟
جواب: با تأمل در آیه 88 سوره «قصص» که مى فرماید: «همه چیز جز ذات پاک او فانى و نابود مى شود» (کُلُّ شَىء هالِکٌ إلاّ وَجْهَهُ) پاسخ این سؤال به دست مى آید.
«وجه» از نظر لغت، به صورت و قسمتى از بدن که روبروى انسان قرار دارد گفته مى شود، امّا هنگامى که در مورد پروردگار به کار مى رود به معنى ذات پاک اوست.
واژه «هالک» از ماده «هلاک» به معنى مرگ و نابودى است. بنابراین جمله فوق اشاره به فناى همه موجودات، جز ذات پاک او مى کند، نه تنها فناى بعد از پایان این جهان، که الآن هم در برابر او فانى و هالکند; چرا که موجودات امکانى، وابسته به ذات پاک او هستند، و لحظه به لحظه فیض وجود را از او مى گیرند، در ذات خود چیزى ندارند و هر چه دارند از خدا است.
گذشته از این، موجوداتِ این جهان، همه متغیرند و در معرض دگرگونى ها، حتى طبق عقیده حرکت جوهرى، ذات آنها عین تغییر و دگرگونى است، و مى دانیم حرکت و تغییر، به معنى فانى شدن و نو گشتن دائمى است، در هر لحظه اى موجودات جهان ماده مى میرند، و زنده مى شوند. بنابراین اکنون هم، هالکند و فانیند، تنها ذاتى که تغییر و فنا در آن راه ندارد، و استقلال محض است، ذات مقدس او است.
هنگامى که دانستیم، تنها چیزى که در این عالم باقى مى ماند، ذات پاک خداست، روشن مى شود آنچه نیز به نحوى با ذات پاک او مربوط است، آن نیز رنگ بقاء و ابدیت به خود مى گیرد و آئین خدا که از ناحیه او است ابدى است، عمل صالح که براى او است ابدى است; رهبران الهى که به او ارتباط دارند از این نظر که به او مربوطند، رنگ جاودانى دارند. خلاصه هر چیز که به نحوى با ذات پاک او پیوند و ارتباطى داشته باشد، از آن نظر فنا و هلاکت براى او نیست.(1)

  . تفسیر نمونه، جلد 16، صفحه 204.
.............................................................................................................................................................
                  واقعیّت یا خرافه!


سؤال: آیا چشم زخم واقعیت دارد؟
جواب: بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشم ها، اثر مخصوصى است که، وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است، بیمار یا دیوانه کند.
این مسأله، از نظر عقلى امر محالى نیست، چه این که بسیارى از دانشمندان امروز معتقدند در بعضى از چشم ها، نیروى مغناطیسى خاصى نهفته شده، که کارائى زیادى دارد، حتى با تمرین و ممارست مى توان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسى از طریق همین نیروى مغناطیسى چشم ها است.
در دنیائى که «اشعه لیزر» ـ که شعاعى است نامرئى ـ مى تواند کارى کند که از هیچ سلاح مخربى ساخته نیست، پذیرش وجود نیروئى در بعضى از چشم ها که از طریق امواج مخصوص، در طرف مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبى نخواهد بود.
بسیارى نقل مى کنند با چشم خود افرادى را دیده اند که داراى این نیروى مرموز چشم بوده اند، و افراد یا حیوانات یا اشیائى را از طریق چشم زدن از کار انداخته اند.
لذا، نه تنها نباید اصرارى در انکار این امور داشت، باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت.
در روایات اسلامى نیز، تعبیرات مختلفى دیده مى شود، که وجود چنین امرى را اجمالاً تأئید مى کند.
در حدیثى مى خوانیم: «اسماء بنت عمیس» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: گاه به فرزندان «جعفر» چشم مى زنند، آیا «رُقْیَه»اى براى آنها بگیرم (منظور از «رقیه» دعاهائى است که مى نویسند و افراد براى جلوگیرى از چشم زخم با خود نگه مى دارند و آن را «تعویذ» نیز مى گویند).
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
نَعَمْ، فَلَوْ کانَ شَىْءٌ یَسْبِقُ الْقَدَرَ لَسَبَقَهُ الْعَیْنُ
: «آرى، مانعى ندارد، اگر چیزى مى توانست بر قضا و قدر پیشى گیرد، چشم زدن بود»!.
و در حدیث دیگرى آمده است: امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین «رُقْیَه» گرفت، و این دعا را خواند:
أُعِیذُکُما بِکَلِماتِ التّامَّةِ وَ أَسْماءِ اللّهِ الْحُسْنَى کُلِّها عامَّةً، مِنْ شَرِّ السّامَّةِ وَ الْهامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْن لامَّة، وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ:

«شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند، از شرّ مرگ، حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه که حسد ورزد مى سپارم، سپس، پیامبر(صلى الله علیه وآله)نگاهى به ما کرد و فرمود: این چنین حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود».
در «نهج البلاغه» نیز آمده است:
أَلْعَیْنُ حَقٌّ وَ الرَّقْىُ حَقٌّ
: «چشم زخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است».
ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعى ندارد، این دعاها و توسل ها به فرمان خداوند جلوى تأثیر نیروى مرموز مغناطیسى چشم ها را بگیرد، همان گو
نه که دعاها در بسیارى از عوامل مخرب دیگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى کند.
این نیز لازم به یادآورى است که قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال، به این معنى نیست که، به کارهاى خرافى و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود، که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع، همان گونه که آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است.(1)
1. تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 431.
  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر