پست های پرطرفدار

۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

سر گذشت قوم عاد

قوم هود(علیه السلام) سیزده قبیله بودند که در سرزمین احقاف زندگى مى کردند و به جهت اینکه نسبشان به عاد مى رسید به قوم عاد موسوم شده بودند.
پس از اینکه چهل سال از عمر هود(علیه السلام) گذشت، از طرف خداوند مأمور شد که قوم خود را به توحید دعوت کند. هود(علیه السلام) گفت: من پیغمبر شما هستم که به نزدتان آمده ام، دست از پرستش بتها بر دارید، آنها همین که این حرف را از وى شنیدند، به ایشان حمله کردند و او را به حدّى زدند که بیهوش شد. وقتى هود(علیه السلام) به هوش آمد، گفت: پروردگارا! من مأموریت خود را انجام دادم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: اى هود! خداوند دستور مى دهد، به کار خود ادامه ده. خداوند ترس و رعبى از تو در دل آنها بیفکند که دیگر قادر به آزار و کتک زدن نباشند.
هود دوباره به ارشاد مردم پرداخت، ولى به حرف او گوش نمى دادند و پندهاى او را نمى پذیرفتند، تا اینکه خداوند عذاب نازل
فرمود. ابر سیاهى از گوشه افق پدیدار شد، ناگهان باد وزیدن گرفت و هفت شب و هشت روز با همان شدت و سرماى پى در پى بر آنها وزید و همه را به مجسمه هاى بى جان تبدیل کرد. هود پس از نابودى قوم عاد به حضرموت آمد و در نزدیکى شهرى به نام تریم سکونت کرد و در آنجا عمر خود را بسر برد تا اینکه در سن 460 سالگى از دنیا رحلت نمود و در حضرموت مدفون شد.(1)
ـــــــ
1-حوادث الایام، صفحه 174.

هیچ نظری موجود نیست: