پست های پرطرفدار

۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

در محضر علما:آیت الله ناصر مکارم شیرازی

اندرزها
«بسیارى از عزیزان، مخصوصاً جوانان هنگامى که به ما مى رسند نصیحت و اندرزى شایسته مى طلبند، تا همچون چراغى فرا راه زندگى قرار دهند، و راه خود را به سوى قرب خدا بگشایند (به گمان این که ما این راه را رفته ایم، و از شاهراه ها و کوچه ها، و بن بست هاى آن باخبریم، و اى کاش چنین بود!); ولى از آنجا که هر درخواستى را پاسخى است، مخصوصاً نباید تقاضاى اهل ایمان و جویندگان حقیقت و پویندگان راه حق را بدون جواب گذارد، با استفاده از آیات قرآن مبین، و کلمات معصومین(ع) و حالات بزرگان دین، و تجاربى که در زندگى داشته ام این مختصر را نگاشته، و به صورت «بضاعت مزجاة» تقدیم داشتم و از همه این عزیزان تقاضا دارم مرا به دعاى خیر یاد کنند، همان گونه که من براى موفّقیّت آنها دعا مى کنم

 اندرزها .2-

عزیزان! بسیار مى شود که انسان، به عنوان یک آزمون الهى در داخل کشورهاى اسلامى یا بیرون آن در میان گروهى بى بند و بار گرفتار مى شود که او را به همرنگى خود مى طلبند، وسوسه هاى نفس و شیاطین در اینجا شروع مى شود، که چاره اى جز همرنگ شدن با جماعت نیست، و براى این کار عذرهاى واهى مى تراشد!

میزان رشد اخلاقى، استقلال شخصیّت و شکوفائى ایمان هر انسانى در این گونه شرایط ظاهر مى شود، آنها که همچون خسى با امواج حرکت مى کنند، غرق فساد مى شوند، و رسوا نشدن را در همرنگى با جماعت آلودگان مى پندارند، آنها انسان هاى بى ارزشى هستند که از جوهره آدمیّت به پوسته اى قناعت کرده اند.

ولى تو اى عزیز! ارزش والاى خود را در چنین محیط هائى نشان ده و قدرت ایمان و قوّت تقوا و استقلال شخصیت خود را آشکار ساز و به خود بگو: «همرنگ جماعت شدنت رسوائى است»!!

انبیاء و اولیاء و پویندگان راه آنان غالباً در زمان خود همین گرفتارى را داشتند، ولى با صبر و شکیبائى و استقامت نه تنها همرنگ نشدند، بلکه محیط خود را دگرگون ساختند و به رنگ خود درآوردند!

ساختن با محیط و همرنگى با آن، کار انسان هاى بى اراده است، ولى ساختن محیط هاى جدید و ایجاد تحوّل و دگرگونى مثبت، کار قدرتمندان و مؤمنان شجاع و با شهامت است.

برنامه گروه اوّل، تقلید کورکورانه و شعارشان «اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ اِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»(11) است در حالى که برنامه گروه دوم، تفکّر و تدبّر و انتخاب شایسته و شعارشان «لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنوُنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانوُا آبائَهُمْ اَو اَبْنائَهُم اَو عَشیرَتَهُم اولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ»(12) مى باشد.

آرى روح القدس به یارى آنها مى شتابد و فرشتگان الهى از آنها پاسدارى مى نمایند و به تقویت روحیه آنها مى پردازند و آنها را دعوت به مقاومت مى کنند.

هان اى عزیز! اگر در چنین شرایطى گرفتار شدى خود را به خدا بسپار و بر ذات پاکش توکّل کن و از «کثرة الخبیث» وحشت نکن و این آزمون را با موفّقیّت، پشت سر بگذار، تا از برکات آن بهره مند شوى و بگو: «قُل لایَسْتَوى الخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَو اَعْجَبَک کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللّهَ یا اُولى الاَْلْبابَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ; ناپاک و پاک یکسان نیست هرچند کثرت ناپاکان تو را در تعجّب فرو برد، تقواى الهى پیشه کنید اى خردمندان تا رستگار شوید»(13).

این آزمون الهى مخصوصاً براى جوانان عزیز در زمان ما اهمّیّت بیشترى دارد، و آنها هستند که مى توانند ازپیروزى در این امتحان بزرگ بر بال فرشتگان رحمت سوار شوند و در اوج آسمانِ قرب پروردگار به پرواز درآیند!

11. زخرف / 23.

12. مجادله / 22.

13. مائده / 100.     اندرزها.3- اى عزیز! در پیمودن این راه نخست دست در دامان لطف خدا زن و با توسل به اذکار پرمعنایى که از قرآن برمى آید و از معصومین رسیده گام به گام به ذات مقدّسش نزدیک شو، مخصوصاً مفاهیم این اذکار را که بیانگر فقر و وابستگى کامل انسان به ذات مقدّس او است در درون جان پیاده کن و چون موسى(ع) بگو:

«رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلَتَ اِلىَّ مِنْ خَیْر فَقیرٌ; پروردگار من، به آنچه از خیر بر من نازل کنى نیازمندم؟»(1)

و چون ایّوب:

«رَبِّ اِنّى مَسَّنّى الضُرُّ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ; پروردگارا! من گرفتار زیان شده ام و تو ارحم الراحمینى».(2)

و همچون نوح:

«رِبِّ اِنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ; پروردگارا! من مغلوب (دشمن و هواى نفس) شده ام و انتقام مرا از آنها بگیر».(3)

و چون یوسف بگو:

«یا فاطرَ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ أَنْتَ وَلِیّى فی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ ألْحِقْنِی بالصّالِحینَ; اى آفریننده آسمان ها و زمین! در دنیا و آخرت تو ولىّ و سرپرست منى، مرا مسلمان بمیران، و به صالحان ملحق فرما!»(4)

و همچون طالوت و یارانش:

«رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ;(5) پروردگارا! صبر و شکیبائى بر ما مقرّر دار و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیّت کافران پیروز بگردان».

و چون صاحبان خرد و اولو الالباب عرضه دار:

«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنَا مُنادِیاً یُنادِى لِلاْیمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتَنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ; پروردگارا! ما صداى منادى تو را که به ایمان دعوت مى کرد شنیدیم، و ایمان آوردیم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش، بدى هاى گذشته ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران»(6).

در هر کدام اگر درست بیندیشى دریائى از معارف و نور الهى است و حاکى از عشق و محبت به آن مبدأ بزرگ جهان و عالم هستى است، عشق و محبّتى که هر زمان انسان را به او نزدیک تر مى سازد.

از اذکار معصومین(ع) و زیارت عاشورا و زیارت آل یاسین و دعاى صباح و کمیل و ندبه و مانند آن کمک بگیر، و حتّى جمله هاى زیادى از دعاى عرفه را مى توانى در نمازهایت بخوانى، و نماز شب را فراموش نکن هرچند مخفّف و بدون شاخ و برگ باشد، که در هر حال کیمیاى اکبر و اکسیر اعظم است و بدون آن، کمتر کسى راه به جائى مى برد و تا مى توانى به خلق خدا کمک کن (از هر طریقى که باشد) که تأثیر عجیبى در پرورش روح و رسیدن به مقامات والاى معنوى دارد، و هیچ روزى بر تو نگذرد که خالى از خدمت یا خدماتى باشد.

باید حال و هواى این دعاها رادر دل، تحقق بخشى و دست نیاز به سوى آن مبدأ فیّاض دراز کنى، که بدون یاد او، دل، موجودى مرده و بى روح است.

سپس دست به دامان نیکان و پاکان (پیامبران و امامان معصوم(ع)) و پویندگان راه آنها یعنى علماى بزرگ و راهیان کوى دوست و عارفان باللّه بزن و در حالات آنها بیندیش که پرتو نور باطنشان، بر اساس اصل محاکات، در درون قلب تو خواهد درخشید و به دنبالشان حرکت خواهى کرد.

در حقیقت هم نشینى با تاریخ بزرگان همچون همنشینى با خود آنهاست، همان گونه که هم نشینى با تاریخ زندگى بدان همانند همنشینى با بدان است!

آن یکى عقل و دین بیفزاید، و این یکى موجب درماندگى و تیره روزى شود.

فراموش نمى کنم در یکى از سفرهاى زیارتى ثامن الحجج(ع) که همه سفرهایش پرنور و پرصفاست فراغت بیشترى داشتم و شرح حال یکى از عارفان اسلامى معاصر را که مملوّ از نکات آموزنده است با آرامش خیال مطالعه کردم، ناگهان چنان شور و انقلابى در جان من بوجود آمد که هرگز سابقه نداشت.

خود را در عالمى تازه دیدم که همه چیزش رنگ الهى داشت جز به عشق خدا به چیزى نمى اندیشیدم، و با اندک توسّل و توجهى سیلاب اشک سرازیر مى شد.

ولى افسوس که این حالت چند هفته اى بیشتر به طول نینجامید، و هنگامى که شرایط عوض شد، آن جذبه معنوى نیز دگرگون شد و اى کاش که آن حالت پایدار بود که هر لحظه اى از آن به جهانى ارزش داشت!

1. قصص، 24.

2. انبیاء، 83.

3. قمر، 10.

4. یوسف، 110.

5. بقره، 250.

6. آل عمران، 193.
    اندرزها.4- هر کس به قلب خویش بنگرد مى بیند گمشده اى دارد که به دنبال آن است و چون تحلیل درستى درباره گمشده خود ندارد در همه چیز و در همه جا آن را جستجو مى کند.
گاه چنین مى پندارد گمشده اصلى او مال و ثروت است که اگر آن را در آغوش بگیرد از خوشبخت ترین مردم روزگار است; ولى هنگامى که به ثروت عظیمى دست مى یابد به زودى متوجّه مى شود چشم هاى وحشت زده طمّاعان، زبان هاى چرب متملّقان، دام هاى سخت سارقان، و زخم زبان هاى حاسدان در کمین اوست و گاه حفظ کردن و هزینه نمودن آن، از به دست آوردنش سخت تر و اضطراب و نگرانى حاصل از آن بیشتر است!

تازه مى فهمد راه را خطا پیموده و گمشده او اینها نیست!

گاه چنین فکر مى کند که اگر همسرى صاحب جمال و داراى ثروت و مال نصیب او گردد کمبودى در خوشبختى ندارد; ولى هرگاه به آن مى رسد و حجم خطرات و مشکلات نگهدارى چنین همسرى و تحمّل توقّعات بالا و خواسته هاى فوق العاده او را در نظر مى گیرد مى بیند آنچه قبلاً فکر مى کرد رؤیایى بیش نبوده است!
شهرت و مقام، دورنمایش از همه اینها دل انگیزتر و پندار خوشبختى در کنار آن خیال انگیزتر است، در حالى که مشکلات و دردسرها و مسؤولیّت هاى الهى و انسانى ناشى از آن از همه بیشتر مى باشد.

روحانى بسیار باصفا مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى در اوج عظمتِ مرجعیّت على الاطلاق در جهان تشیّع و قدرت بلامنازع در روحانیّت عصر خود، هنگامى که مشکلات شهرت و مقام را دید سخنى به این مضمون فرمود: «اگر کسى نه براى خدا، بلکه براى هواى نفس در صدد کسب موقعیّت و مقامى چون موقعیّت من برآید در کم عقلى او شک نکنید»!
آرى همه این امور سرابى بیش نیست که وقتى انسان به آن مى رسد نه تنها عطش درونش را فرو نمى نشاند بلکه در بیابان زندگى تشنه تر مى گردد و به فرموده قرآن مجید «کَسَراب بِقیعَة یَحْسَبُهُ الَظْمآنُ ماءً حَتّى اِذا جائَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً...»(1)

آیا ممکن است در حکمت آفرینش، انسان داراى چنین احساسى باشد و گمشده او در هیچ جا پیدا نشود؟ بى شک عطش بدون وجود آب، در حکمت پروردگار غیرممکن است همان گونه که وجود آب بدون تشنه کام، بى معنى است!

آرى! انسان هوشیار کم کم مى فهمد که گمشده او، که در به در دنبال آن مى گردد و آن را نمى یابد همیشه با او بوده است و تمام وجودش را فرا گرفته، و از رگ گردنش به او نزدیکتر است و او توجّه نداشته: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»(2) و به گفته حافظ:

سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا مى کرد!

گوهرى کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا مى کرد!

یا به گفته سعدى:
این سخن با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم!

آرى گمشده انسان همه جا و همیشه و در هر زمان با اوست; ولى حجاب ها، رخصت رؤیت را نمى دهد، گرفتارى انسان در چنگال طبیعت مانع ورود او در کوى حقیقت است.

تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون

کجا به کوى حقیقت گذر توانى کرد؟!

آرى اى عزیز! گمشده تو نزد توست، بکوش حجاب ها را کنار بزن تا جمال دل آرایش را ببینى، و روح و جانت از او سیراب شود، آرامش و سکینه واقعى را با تمام وجودت احساس کنى، و جنود آسمان و زمین را در اختیار خود ببینى! گمشده واقعى تو همان وجودى است که تمام عالم هستى پرتوى از وجود اوست:

«هُوَ الَّذى اَنْزَلَ السَّکینَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ لِیَزْدادُوا ایمانَاً مَعَ ایمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ کانَ اللّهُ عَلیماً حَکیماً»(3).

1. نور / 39.

2. ق / 16.

3. فتح / 4.

اندرزها.5- مهمترین حجاب انسان که مانع اصلى لقاء اللّه است، چیست؟
به یقین حجابى بدتر از حجاب خودخواهى، خودبرتر بینى، و خودمحورى نداریم، به تعبیر بعضى از بزرگان اخلاق، «انانیت» بزرگ ترین مانع سالکان راه خدا است، و طریق نیل به لقاء اللّه ریشه کن ساختن «انانیت» مى باشد; ولى این کار، کار آسانى نیست، چراکه به یک معنى جدا شدن از خویشتن است!

تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز!

ولى این امر میسّر مى شود با ممارست ها و خودسازى ها و استمداد از حق و توسّل به ذیل عنایات اولیاء اللّه، آرى، آرى تا علف هرزه هاى محبّت و عشق به غیر خدا از دل کنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد کرد!

در حالات یکى از اولیاء اللّه نقل کرده اند که در دوران جوانى در زمره پهلوانان قهرمان بود، روزى پیشنهاد کردند که این پهلوان جوان با پهلوان معروف و قدیمى و پرآوازه سلطان، مسابقه کشتى دهد.

هنگامى که میدان مسابقه با حضور مردم و صاحبان مقام آماده شد و دو مرد «یل» و قهرمان، آماده کشتى گرفتن شدند، زنى که بعداً معلوم شد مادر پهلوان قدیمى است، کنار پهلوان جوان آمد و چیزى در گوش او گفت و رفت، گفت: اى جوان قرائن نشان مى دهد که تو پیروز خواهى شد; ولى راضى نشو بعد از یک عمر آبروى ما برود و نان ما بریده شود.

پهلوان جوان در کشاکش سخت «انانیت» و «پشت پا زدن به نام و آوازه و مزایاى فراوان» گرفتار شد و سرانجام تصمیم خود را گرفت و در یک لحظه حسّاس مسابقه، کوتاه آمد تا حریف پشت او را به خاک برساند و در نظرها خوار نشود!

اکنون از خود او بشنوید، مى گوید:

«در آن لحظه که پشتم به خاک رسید ناگهان دیدم حجاب ها از پیش چشمم کنار رفت، و تجلیّات حق در قلبم نمایان گشت، و آنچه باید با چشم دل ببینم دیدم!»
آرى با شکستن این بت، آثار توحید نمایان مى شود.                                                     

هیچ نظری موجود نیست: