پست های پرطرفدار

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

گزیده کتاب پاسخ به شبهات قرآنی




(
سخن محقق:Ž

اثر پیش رو ، ثمره ی تلاش و تحقیقات وسیع در جهت پاسخگویی به

شبهه افکنی هایی از سوی مواضع سؤال برانگیز در سطح جهانی می باشد که


سعی بر متزلزل و کم رنگتر نمودن اعتقادات پیروان ادیان الهی


علی الخصوص دین مبین اسلام را داشته و دارند.

که خداوند متعال در این خصوص می فرماید:

(( ترجمه فارسى آیات  (آیت ا... مكارم شیرازی))

او كسى است كه اين كتاب [آسمانى] را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات (محكم)

[= صريح و روشن] است؛ كه اساس اين كتاب مى‏باشد؛ [و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با

مراجعه به اينها، برطرف مى‏گردد.] و قسمتى از آن، (متشابه) است [= آياتى كه به خاطر

بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود؛ ولى

با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏گردد.] اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به

دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند [و مردم را گمراه سازند]؛ و تفسير [نادرستى] براى آن

مى‏طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند. [آنها كه به دنبال

فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى] مى‏گويند: (ما به همه آن ايمان

آورديم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.) و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند [و اين حقيقت را

درك نمى‏كنند].


سوره ی آل عمران / آیه ی 7همین امر ، این بنده ی خاطی را ملزم به تحقیق و بررسی در پیرامون رفع

ایرادات وارده به دین مقدس اسلام نموده که سعی بر پاسخگویی در


وحله ی نخست ازکلام حضرت حق و احادیث و روایات معتبر ائمه ی اطهارعلیهماالسلام و

در وحله ی بعد ، از علما و مفسرین عالیقدر اسلام بخصوص آثار و نکته نظرات

آیت ا... میرزا یدا... دوزدوزانی نموده است.

البته گفتنی است ، علی رغم سعی و تلاش وافر در بی نقص ارائه دادن اثر ، لیک

دارای نواقصات و امکان وجود غلط های چاپی در اثناء مطالب می باشد که از شما

خواننده ی محترم خواهشمند است با متذکر شدن ، در اصلاح آن، ما را راهنمایی

نمائید. در آخر از همکاری صمیمانه ی اشخاصی که در به ثمر رس

این کتاب ، یاری و همدلی نموده اند ، بخصوص آقایان احد ساعی ور ، سید حمزه

سید رضایی ، بانوان شهلا چشم و قابل نژاد و علی الخصوص عنایت ویژه اداره

پاسخ گویی به سوالات دینی آستان قدس رضوی ، آقایان قهرمانی ، طالبی و دیگر

عزیزان تشکر و سپاس خود را اعلام داشته و علوّ درجات و کسب انتهای

کمال ایشان از جانب پروردگار جهانیان می باشم.


 

 

عارف قابل نژاد           


پرسش1:وحي هاي جديد، وحي هاي قديم را تصديق مي كنند(سوره ي بقره، آیه ي

97)، يا جايگزين آنها هستند؟(سوره ي نحل، آیه ي101)؛ علت



تناقض گويي چيست؟

پاسخ: در آيات قرآن تناقض وجود ندارد؛ همه كتاب هاي آسماني

در اصول مسائل، هماهنگي دارند و هدف واحد، يعني تربيت و تكامل انسان را



تعقيب مي كنند، اگر چه در مسائل فرعي، به مقتضاي قانون تكامل



تدريجي، تفاوت هايي با هم دارند؛ هر آيين جديد مرحله بالاتري را مي پيمايد و

برنامه ی جامع تري دارد.


علامه طباطبايي (ره) در اين باره فرموده اند: قرآن، اصول ثابت كتاب هاي پيشين را

حفظ نموده و فروعي كه تغيير پذير است را نسخ و محو مي كند تا با حال انسان

از نظر ترقي و تكامل تناسب داشته باشد؛ بنابراين، از بيان جمله ‹‹ مهيمناً عليه ››



قرآن حافظ كتاب هاي پيشين است، پس از جمله«مصدقاً لما بين يديه»؛

در حالي كه كتاب هاي پيشين را تصديق مي كند .›› استفاده مي شود كه مراد از

تصديق قرآن كتاب هاي پيشين به وسیله اين است كه آنها معارف و

احكام درستي از جانب خداوند است و ذات الهي براي تكامل و

تربيت انسان، بعضي از احكام را كم يا زياد فرموده است، اگر جمله ی ‹‹ مهيمناً

عليه ›› نباشد، از جمله ‹‹ مصدقاً ›› چه تصور شود كه قرآن همه احكام و

قوانين تورات و انجيل را تصديق نموده و آنها را بدون تغيير و تبديل باقي گذارده

قبول دارد، بلكه قرآن اصول آنها را قبول و برخي از فروع آنها را نسخ كرد.(1)


اما توضيح آيه ي101سوره ی نحل اين است كه در شان نزول آيات فوق از

ابن عباس نقل است: مشركان بهانه جو، هنگامي كه آيه اي نازل مي شد و



دستور سهل تر و راحت تري در آن بود، مي گفتند: محمد اصحاب خود را



مسخره مي كند و دست مي اندازد، امروز دستور به چيزي مي دهد و فردا از همان

نهي مي كند، اينها نشان مي دهد كه محمد همه را از پيش خود مي گويد

نه خدا، در اين هنگام آيه ي101 اين سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت.


در آيه ي نخست به گوشه ديگري از مسائل مربوط به قرآن كريم، مخصوصاً

ايراد هايي كه مشركان به اين آيات الهي مي گرفتند اشاره كرده و به مسئله نسخ و



تبديل و تغيير آيه اي به جاي آيه ي ديگر مي پردازد، آري مشركان نمي دانند كه



وظيفه قرآن در جهت تربيت يك جامعه انساني است و ‹‹ نسخ ›› و دگرگوني

پاره اي از دستورات و آيات قرآن، يك برنامه دقيق و حساب شده ی

تربيتي است، بديهي است كه يك نسخه الهي كه براي نجات جان بيماران

نوشته شده است، گاهي نياز به تبديل و تعويض دارد، امروز بايد، نسخه اي

داده شود، فردا بايد تكامل يابد و سرانجام نسخه نهايي صادر شود. آيه ي

بعد، همين مسئله را تعقيب و تاكيد كرده است مي فرمايد: ‹‹ پيك وحي الهي

(جبرئيل امين (ع) به فرمان خداوند آيات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پيامبر (ص)

نازل مي كند، هدف اين است كه افراد با ايمان را در مسير خود ثابت قدم گرداند و

هدايت و بشارتي براي عموم مسلمين است و به هر حال براي محكم كردن

نيروي ايمان و پيمودن راه هدايت و بشارت گاهي چاره اي جز برنامه هاي

كوتاه مدت و موقت كه بعداً جاي خود را به برنامه ی نهايي و ثابت

مي دهد، نيست.›› سپس در آيه ‹‹ و لقد نعلم انهم ...›› ؛ به بهانه ديگر و

افتراي مخالفين به پيامبر اسلام (ص) اشاره نموده و مي فرمايد: اگر منظور مشركان

اين است كه معلم پيامبر (ص) در تعليم الفاظ قرآن يك انسان بوده است، بيگانه

از زبان عرب كه اين نهايت رسوائي است؛ زيرا چنين انساني چگونه مي تواند

عباراتي اين چنين فصيح و بليغ بياورد. سپس در آيه ي104 با لحني تهديد آميز

به بيان اين حقيقت مي پردازد كه اين اتهامات و انحرافات همه به خاطر

رسوخ بي ايماني در نفوس آنها است؛ چرا كه آنها آن چنان تعصب و لجاجت و

دشمني با حق هستند كه شايستگي هدايت را از دست داده اند و جز براي

عذاب اليم آمادگي ندارند! (2)


 

1.تفسیر الميزان، علامه طباطبايي، ج5،ص530، ترجمه محمد جواد حجتي كرماني.

2. ر.ك: اسباب النزول، دكتر محمد جواد حجتي كرماني، دفتر نشر فرهنگ اسلامی شان نزول آيات دكتر محمد جواد اسلامي تفسير نمونه آيت ا...مكارم شيرازي و ديگران، ج11،ص405-411

پرسش2:دليل نزول آيه هاي255تا 257 سوره ي بقره (آیة الکرسی) چيست؟ فوايد

خواندن آية الكرسي چيست؟

پاسخ: آنچه در شان نزول آية الكرسي در روايات آمده است چنين است كه از

امام صادق (ع) نقل شده است: يهود معتقد بودند وقتي خداوند آسمان ها و زمين را



آفريد، براي استراحت، (در حالي كه روي ران و زانوي خويش تكيه داده بود)



نشست تا رفع خستگي كند. اين آيه بر ردّ چنين عقيده اي نسبت به خداوند متعال

نازل شد كه خداوند از هر گونه توصيف مخلوقات مبرا باشد.


ضمن اينكه بايد توجه داشت كه قرايني در دست است كه نشان مي دهد

آية الكرسي تنها آيه ي255سوره ی بقره است؛ اگرچه در روايات بر خواندن



دو آيه ي بعد نيز تاكيد شده است.

برخي از قراين و دلايل ياد شده عبارت است از:

1.در تمامي رواياتي كه در باره آية الكرسي وارد و تعداد آن ذكر شده، صحبت از

يك آيه است نه بيشتر.

2.در بعضي روايات، تصريح شده كه آیة الکرسی از (الله لا اله الا هو)شروع و

به (و هو العليﱡ العظيم ) ختم مي شود. (حضرت علي اين مقدار را

قرائت فرمود.)

3.در حديثي از امام علي بن الحسين (ع) مي خوانيم كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

كسي كه چهار آيه از اول سوره ي بقره و آیة الکرسی و دو آيه ي بعد از آن و



سه آيه ي آخرسوره ي بقره را بخواند، هرگز نا خوشايندي در خودش و مالش



نمي بيند و شيطان به او نزديك نمي شود، و قرآن را فراموش نمي كند. (1)

انتخاب نام ‹‹ آیة الکرسی ›› براي اين آيه، ممكن است به مناسبت كلمه ی

‹‹ كرسي›› باشد كه در آيه آمده است. ‹‹ وسع كرسيّه السماوات و الارض ››



از روايات زيادي كه درباره اين آيه رسيده است، استفاده مي شود كه



رسول اكرم (ص) اين آيه را ‹‹ آیة الکرسی›› ناميده است.(2)

جهت اطلاع از رواياتي كه درباره آیة الکرسی و فضايل آن آمده به حاشيه

مفاتيح الجنان يا تفسير نور الثقلين، ج1، ذيل آيه ي255از سوره ي بقره



مراجعه كنيد.

آیة الکرسی، مجموعه اي از معارف اسلامي و صفات خداوند، مخصوصاً

مساله توحيد در ابعاد مختلف را در برگرفته است. اين اوصاف كه به دوازده بخش

مي رسد، (3) هر كدام مي تواند ناظر به يكي از مسائل تربيتي انسان باشد.(4)

اين آيه ي شريف نزد پيامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) داراي اهميت خاصي بوده، و با

مراجعه به شمار زيادي از روايات، در باب فضيلت و ثواب قرائت آيات

مذكور، مي توان به جايگاه و ارزش آن پي برد. در اينجا شما را با نمونه اي از آن

احاديث گوهر بار آشنا مي سازيم:

امير مومنان علي (ع) در فضيلت آیة الکرسی فرمودند: ‹‹ باور نمي كنم كسي

اسلام را فهميده باشد يا در اسلام استوار شده باشد و اين آيه را نخواند.›› آنگاه



فرمود: ‹‹ اگر بدانيد كه اين آيه چيست؟ [يا (اگر بدانيد) در آيه چيست؟] در هيچ




حالي آن را ترك نخواهيد كرد.›› (5) براي آگاهي بيشتر از ثواب آیة الکرسی به


حاشيه مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي مراجعه كنيد.


1.بحارالانوار، ج89، ص265/در تفسير نمونه، ج2، ص276 و 277، شش قرينه بر اين مطلب ذكر

شده است. همچنين رجوع شود به ترجمه ي تفسير الميزان، ج2، ص337


2.آیة الکرسی، پيام آسماني توحيد، محمد تقي فلسفي، نشر معارف اسلامي، ص1.

3. ر.ك: تفسيرنمونه، آيت ا... مكارم شيرازي و ديگران، ج2، ص272

4. ر.ك: تفسيرنمونه، همان، ص277

5.تفسير الميزان، علامه طباطبائي؛ج2، ص514

پرسش3: اول زمين آفريده شده است يا آسمان؟ آيه ي29سوره ي بقره

مي فرمايد: اول زمين، بعد آسمان، ولي آيه ي27-30 سوره ي نازعات مي فرمايد:

اول آسمان و بعد زمين آفريده شده است؟


پاسخ: خداوند متعال مي فرمايد:‹‹ثُم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها

وللارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين؛ (سوره ي فصلت، آیه ي11)




سپس بر آسمان كه در آن هنگام دودي بود بپرداخت و آن گاه به هر دو فرمود:




چه بخواهيد و چه نخواهيد بايد تحت فرمان در آييد گفتند: به طوع و رغبت


تحت فرمانيم. ›› و نيز مي فرمايد: ‹‹ والارض بعد ذلك دحئها؛ (سورهجي


نازعات، آیه ي30) و زمين را بعد از آن (آسمان ) گسترده (است). ››


آيه ي شريفه30سوره ي نازعات، تصريح دارد به اين كه خلقت زمين بعد از خلقت

آسمان بوده است.اما آيه ي شريفه ي11سوره ي فصلت و آيه ي29سوره ي بقره كه


با ‹‹ ثم ›› عطف شده است، اگر چه ظاهر عطف اين است كه خلقت آسمان ها




بعد از خلقت زمين بوده است، و ليكن كلمه ‹‹ ثم ›› كه بعديت را مي رساند، صرفاً


بعديت را مي رساند، نه بعديت به حسب وجود و تحقق را.تصريح آيه ي30سوره ي


نازعات مويد اين ادعا است.


در اين جا ممكن است پرسيده شود، در آيه ي30سوره ي نازعات صحبت از

خلقت زمين نيست، بلكه صحبت از گستردن آن است.در اين صورت اين آيه ي




شريفه (30، سوره ي نازعات) دلالت ندارد بر اين كه خلقت زمين بعد از آسمان




بوده است.

در پاسخ مي گوييم: زمين، كروي شكل است، و گستردن آن به جز با خلقتش

به اين شكل نمي تواند باشد. علاوه بر اين، آيات مزبور بعد از گستردن زمين، به




اخراج آب و چراگاه زمين و ريشه دار كردن كوه هايش اشاره كرده است و اين




عيناً همان مطلبي است كه در جمله: ‹‹ و جعل فيها روسي من فوقها و بارك

فيها و قدر فيها اقوتها؛ (سوره ي فصلت، آيه ي10) و در زمين كوه هاي



ريشه دار قرار دارد كه قسمت بيروني اش سر به آسمان كشيده و نيز در زمين آن


چه قوت و رزق هست در [درچهارفصل] پديد آورده است. ›› آمده است؛ چون


در اين آيات قرار دادن كوه ها در زمين و بركت دادن به زمين و تقدير ارزاق را با


خلقت زمين يكجا بيان كرده، و سپس خلقت آسمان را با كلمه‹‹ ثم ›› به آن عطف


نموده است.پس، ديگر نمي توانيم اين كلمه را به معناي بعديت زماني بگيريم.


به عبارت ساده تر: درآيات10و11فصلت، كلمه ‹‹ ثم›› ظهور در اين دارد

كه خلقت آسمان ها بعد از زمين بوده، و در آيات سوره ‹‹ نازعات ›› كلمه ‹‹ بعد




ذلك ›› نيزظهور دارد در اين كه خلقت زمين (كه گفتيم با دحول و گستردن آن




يكي است)، بعد از خلقت آسمان ها است؛ ولي ظهور جمله ‹‹ بعد ذ لك ›› روشن


تر و قوي تر از ظهور كلمه ‹‹ ثم›› در بعد است. ‹‹ و الله اعلم ›› (1)


صاحب تفسير نمونه نيز به همين نكته اشاره كرده و مي فرمايد:

تفسير اول كه مشهورو معروف است اين است كه آنجا كه مي گويد

اربعه ايام منظور تتمه چهار روز است به اين ترتيب در دو روز اول از اين چهار روز




زمين آفريده شده است و در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين به اضافه خلقت




آسمان ها در دو روز كه مجموعاً شش روز مي شود.

هيچ مانعي ندارد كه آفرينش آسمان ها قبلاً صورت گرفته و زمين بعد ازآن ولي به

هنگام بيان كردن نخست از زمين و ارزاق و منابع آن كه مورد توجه و نياز انسان ها




است شروع كرده (ثم به معناي بعديت بياني است) سپس به شرح آفرينش آسمان




پرداخته است اين تفسير با اكتشافات علمي هماهنگ تر است و با آيات ديگر


قرآن نيز موافقت دارد چرا كه در سوره ی نازعات چنين مي فرمايد: ‹‹ و الارض


بعد ذلك دحئهآ؛ آيا زنده شدن شما بعد از مرگ مهم تر است يا آفرينش


آسمان›› ؟ خداوند آن را بيان كرده است و برافراشت و منظم ساخت شب آن را


تاريك و روز آن را آشكار ساخت و زمين را بعد از آن گسترد (سوره ي نازعات


آيات27-33). اين آيات به خوبي روشن مي سازد كه گسترش زمين و جوشيدن


چشمه ها و پيدايش درختان و مواد غذايي همه بعد از آفرينش آسمان ها


صورت گرفته است در حالي كه اگر ‹‹ ثم ›› به تاخير زماني تفسير كنيم


بايد بگوييم همه اين ها قبل از آفرينش آسمان صورت گرفته و از آنجا كه كلمه


‹‹ بعد ذلك ›› به روشني همه اين ها بعد از آن مي شمارد تفسير ‹‹ ثم ›› به تاخير


بياني روشن به نظر مي رسد.(2)


 

1. ر.ك: ترجمه تفسیر الميزان، علامه طباطبايي (ره) ج17، ص553-556

2. ر.ك: تفسير نمونه، ج20، ص226-228.

پرسش4: در آيه ي43سوره ي انفال آمده خداوند پيش از جنگ بدر، ميزان

لشكر دشمن را به مسلمانان كمتر از واقيعت در خواب نشان داده بود، اگر چنين




نمي كرد، مسلمانان به جنگ تشويق نمي شدند: ‹‹ اذ يريكهم الله في منامك




قليلاً و لو اركهم كثيراً لفشلتم و...انه عليم بذات الصدور؛ خداوند با بيان


اينكه اگر واقعيت را نشان مي داد (كثيراً) سست مي شديد و كارتان به اختلاف


مي كشيد ولي خداوند سالم نگه داشت خداوند به آنچه درون سينه ها است


 داناست.››


با توجه به مراتب دروغ گويي بالا و گذشته ازآن، نشان كمال اخلاق نداشتن

خداوند نيست؟


پاسخ: براي آن كه مطلب روشن شود لازم است دروغ معني شود.

دروغ عبارت است از هر سخن و خبري كه خلاف حقيقت و واقعيت باشد، (ا) پس

واقعيت و حقيقتي بايد از پيش باشد و خلاف آن خبر داده شود تا دروغ


به حساب آيد.


خداوند متعال خبر نداده بود كه جميعت هزار نفري مشركان هزار نفر نيستند تا

دروغ محسوب شود، بلكه جميعت هزار نفري آن ها را (به سبب سستي و ضعف


ايمان آنها) كم نشان داد و كم نشان دادن به اين معنا است كه آن ها توان مبارزه را


ندارند، پس جمعیت هزار نفري آنان در برابر توان313 نفري مسلمانان


كم است، در نتيجه اگر كمي را به افراد نسبت داده است، در واقع آن كمي به توان


و قدرت آنها مربوط است.


بنابراين، كلمه ‹‹ قليل ›› در رويا رمز و كنايه اي از سستي كار مشركان است نه از

كمي عدد آنها.(2)


پس پيامبر (ص) اين خواب را درست ديده بود، زيرا نيرو و افراد دشمن اگر چه

در ظاهر بسيار زيادتر بود، ولي در باطن، اندك و ضعيف وناتوان بودند، چنان كه


درجاي ديگرمي فرمايد: ‹‹ تحسبهم جميعا و قلوبهم شتي(سوره ي حشر، آیه ي14)؛




گمان مي كني كه آنها با هم متحدند، اما دل آنها از يكديگر فاصله دارد و


متفرقند. ›› و مي دانيم خواب ها معمولاً جنبه اشاره و تعبير دارند ، و در يك خواب


صحيح، چهره ی باطني مسئله، خود نمايي ميكند.(3)


در پايان اين نكته ياد آوري مي شود كه دنياي شگفت انگيز خواب و

رويا، زبان رمز خاصي دارد، همان طور كه پادشاه مصر در خواب ديده بود كه: من




در رويا هفت گاو فربه را ديدم كه هفت گاو لاغر آن ها را خورند، و هفت




خوشه ی سبز و هفت خوشه خشكيده، [ كه خشكيده ها بر سبزه ها پيچيدند و آنها


را از بين بردند] اي بزرگان! اگر تعبير رويا مي كنيد مرا در باره رويايم


نظردهيد ›› (سوره ي يوسف، آیه ي43) .


حضرت يوسف عليه السلام (سوره ي يوسف، آیات47-49) چنين تعبير كردند:

‹‹ گفت: هفت سال پي در پي بكاريد و هر چه مي درويد، جز اندكي كه




مي خوريد، با خوشه انبار كنيد. از آن پس هفت سال سخت مي آيد، و در




هفت سال آن چه بر ايشان اندوخته ايد بخوريد مگر اندكي كه نگه مي داريد.


پس از آن آسايش آيد كه مردمان را باراني دهند و در آن سال افشردني ها را


مي فشردند. ›› در حقيقت خواب پادشاه خبر واقعي از قحطي و خشك سالي


مي داد، در حالي كه ظاهر خواب ديگري بود و از هفت عدد گاو به هفت سال


تعبير شده است كه از نظر كمي با هم متفاوتند


1.معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج5، ص387

2.التحرير و التنوير، محمد بن طاهر ابن عاشورا، ج9،ص116

3.تفسير نمونه آيت ا... ناصر مكارم شيرازي و دیگران، ج7، ص190.

پرسش5: آيا كساني كه به زنان تهمت ناپاكي مي زنند بخشيده مي شوند يا خير؟

در آيه ي5 سوره ي نور مي فرمايد: آري، ولي در آيه ي23 سوره ي نور مي فرمايد:




خير؛ اين تناقض گويي براي چيست؟


پاسخ: قرآن كريم در آيه ي23سوره نور مي فرمايد: ‹‹ كساني كه به زنان

پاك دامن ، تهمت ناپاكي بزنند در دنيا و آخرت از رحمت خدا دورند و




عذاب بزرگي در انتظار آن هاست، اما از آيه ي5 اين سوره معلوم مي شود كه اين




عذاب و دوري از رحمت خدا به كساني مربوط است كه توبه نكنند، اما اگر توبه


كنند و به اصلاح و جبران آن بپردازند، خداوند آنان را مشمول عفو و بخشش خود


قرار خواهد داد. ››


بنا براين، ميان اين دو آيه تناقضي وجود ندارد؛ زيرا آيه ي24به كساني مربوط است

كه توبه نكرده باشند، ولي آيه ي5 به افرادي مربوط است كه از گناه ياد شده توبه




كرده باشند، چنان كه به صورت استثنا مي فرمايد: ‹‹ الا الذين تابوا من بعد




ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم ›› (سوره ي نور، آيه ي5)؛ مگر


كساني كه بعد از آن [بهتان] توبه كرده و به طبق آيات و روايات، تهمت زدن حرام


و گناه است: ‹‹ و من يكسب ﺧﻄﻴﺌﺔ او اثما ثم يرم به بریا فقد احتمل


بهتنا و اثما مبينا (سوره ي نساء، آيه ي112)؛ و كسي كه خطا يا گناهي را


متهم سازد بار بهتان و گناه آشكاري بر دوش گرفته است. ›› امام صادق (ص)


مي فرمايد: ‹‹ تهمت زدن به بي گناه از كوه هاي عظيم نيز سنگين تر است ›› (1)


و باز مي فرمايد: ‹‹ كسي كه برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او


ذوب مي شود همانند ذوب شدن نمك در آب . ›› (2)


 حكم فقهي تهمت زدن، به لحاظ نوع تهمت، متفاوت است، براي مثال تهمت ناروا

به زن پاك دامن، هشتاد ضربه شلاق است ‹‹ و الذين يرمون المحصنات ثم


لم ياتوا بارﺑﻌﺔ شهداء فاجلدوهم ثمنين جلدُ و لا تقلبوا لهم شهدۃ ابدا


و اولئك هم الفسقون (سوره ي نور، آيه ي4)؛ و كساني كه زنان پاك دامن را



متهم ميججكنند سپس چهار شاهد [بر ادعاي خود] نمي آورند، آن ها را هشتاد تازيانه


بزنيد، و شهادتشان را هرگز نپذيرند، و آن ها فاسقانند ››


البته اين نوع تهمت ها كه حد دارد، از نظر فقهي به آن قذف مي گويند.

اگر تهمت زده از سوي تهمت خورده بخشيده نشود، چنانچه تهمت از نوع قذف

باشد كه حد دارد حد بر او جاري مي شود، و اجراي حد [كه در واقع نوعي




جبران حق الله يا حق الناس است] اگر با توبه همراه باشد، در كمال توبه موثر




است.در قيامت، اگر تهمت خورده به هيچ وجه راضي نشود، فصل الخطاب خود


خداوند خواهد بود.


قرآن كريم، در حالات تهمت زنندگان درقيامت ميجفرمايد: ‹‹ يوم تشهد عليهم



السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون (سوره ي نور، آيه ي24)؛ در




آن كه زبانها، دست ها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالي كه مرتكب




ميجشدند، گواهي مي دهد.›› گفتني است احكام فقهي درباره تهمت به لحاظ


فروض گسترده اي كه دارد بسيار است.بيان همه فرض ها و احكام آنها از حوصله


اين پاسخ خارج است.در اين باره مي توانيد به توضيح المسائل مراجع تقليد يا كتب


فقهي ديگر مراجعه كنيید.

1.مستدرك، محدث نوري (ره) ج6، ص127‌، موسسه آل البيت.

2.اصول كافي شیخ كليني (ره)، ج2،ص362، دارالكتب الاسلاميه.

3. ر.ك: تفسيرنمونه، آيت ا... مكارم شيرازي و ديگران، ج14، ص369-374؛ ج14،ص1.

پرسش6: علي ان نبدل امثلكم و ننشئكم في ما لا تعلمون (1)؛ آيا به

استناد آيه فوق میتوان گفت که در قیامت با بدن فعلی محشور خواهیم شد.


پاسخ: ديدگاه های گوناگونی در این باره به چشم میخورد.دو تا از این دیدگاه ها

عبارتند از:


1.برخی معتقدند، آخرین ذراتی که در بدن انسان هنگام مرگ وجود

دارد، باز می گردد و انسان از آن ذرات شخصیت دنیوی خویش را باز می یابد. (2)




طبق این دیدگاه بدنی که در قیامت محشور میشود عین بدن انسان، هنگام




مرگ است.

2.برخی معتقدند، شخصیت و واقعیت هر انسان مربوط به نفس و روح او است نه

به بدن وی.بدنی که انسان در انجام امور مادی به آن نیاز دارد، بدن مشخص نیست


و از این جهت برای آن تعینی نیست.نفس انسان به هر بدنی تعلق گرفت او همان


انسان خواهد بود که پیش از آن بود.

آنها معتقدند منظور از این انسان ها با جسدهای خود از قبرها محشور می شوند به

این معنا است که این فرد طوری محشور می شود که هر کس او را ببیند می گوید




او همان فردی است که او را دیده بودیم؛ به تعبیر دیگر بدن انسان در قیامت مثل




بدن دنیوی است نه در عین آن.

 طبق این دیدگاه به همراه داشتن خصوصیات بدن دنیوی در قیامت لازم

نیست، مثلاً اگر در دنیا آفرینش زشت داشته باشد لازم نیست که به آن شکل




محشور گرددو یا اگر پا بریده و نابینا و پیر باشد لازم نیست این ویژگی ها




رعایت شود. (3)

صدر المتالهین در حکمت متعالیه در راستای اثبات معاد جسمانی همانگونه که

قرآن کریم و روایات مطرح می کند. (4) و برمبنای آن معاد جسمانی را اثبات




می کند و هم اشکالاتی نظیر شهبه آکل و ماکول را پاسخ میگوید.


مشکل اساسی در شبهه آکل و ماکول این است که بدن اخروی باید عین

بدن دنیوی باشد به صورتی که فردی که در آخرت می آید، همان فردی باشد که




در دنیا بوده است در حالی که بسیاری از اجزای بدن این فرد به شکل های مختلف




جزء بدن های دیگر شده است، حال اگر خداوند بخواهد اجزای بدن این فرد را


جمع کند باید اجزای بدن این فرد را جمع کند باید اجزای بدن های دیگر را به آن


ملحق کند در حالی که اگر این امر اتفاق بیفتد بدن های آن افراد قابل جمع آوری


نیست.


صدر المتالهین ضمن تذکر به این مطلب که بدن انسان در این دنیا همواره در حال

تغییر است هم از لحاظ اجزاء و هم از لحاظ شکل و کیفیت آن (جوانی، پیری و




غیره) در حالی که ما یک فرد را با وجود تغییراتی که در بدنش به وجود می آید




در همه حالات یک فرد می دانیم و نمی گوییم این شخص به شخص دیگری تبدیل


شده است، در مورد بدن اخروی نیز چنین تصوری ارائه می دهد.ایشان بدن اخروی


را بدنی مطرح می کند در راستای بدن دنیوی یعنی بدنی که در سیر تکامل خود


به مرحله اخروی رسیده است همانطور که در سیر تکامل خویش در دنیا مراحل


کودکی، جوانی و پیری را پشت سر گذاشته و در مرحله اجزای خاص خویش را


داشته است غیر از اجزایی که در مرحله قبل بوده است و غیر از شکل و هیبتی که


در مرحله قبل داشته است ولی در عین حال در همه این مراحل ما شخص را همان


شخص قبل می دانسته ایم، در آخرت نیز هر چند ممکن است و حتماً اینگونه


است که تعییراتی در بدن حاصل شده باشد ولی در عین حال هیچ شکی به وجود


نمی آید که آن بدن همان شخص است.یعنی در این که یک بدن، بدن


شخصی باشد همین اندازه که ما با دیدن آن بفهمیم که همان شخص است


کفایت می کند و نیازی نیست که تمام اجزای آن در تمام اوقات و تمام شکل بدن


در تمام زمان ها به یک صورت ثابت باشد تا ما یک شخص را یک شخص بدانیم


نه دو شخص.


 اين مساله از این جهت صحیح است که در دنیا و آخرت محور وجود انسان نفس

است و در تمام این تغییر و تبدلات بدنی چه در دنیا و چه در آخرت نفس یک




حقیقت واحد است یعنی همان نفس ابتدای کودکی است که بدنش در مراحل




مختلف تغییر می کند و مرحله پیش میرود تا در آخرت حضور می یابد.البته ایشان


رابطه نفس و بدن را در آخرت امری متفاوت با دنیا تصویر می کند به صورتی که


در دنیا نفس تاثرات زیادی از بدن می پذیرد و در صورت بدن تمام افراد انسانی با


وجود تغییرات بسیار صورتی خاص و بسیار مشابه است.اما در آخرت نفس در اوج


کمال قرار دارد و به صورتی فعال شکل.صورت بدن خویش را تعیین می بخشد و


این شکل و صورت براساس ملکات نفسانی تحقق می یابد (5).


 البته شاید تعبیر دقیق تر است که بگوییم در همین دنیا نیز در باطن وجود انسان

این شکل و صورت در حال شکل گرفتن است و نفس در حال ساختن بدنی




به شکل و صورت ملکات خویش است که در آخرت این بدن یا شکل و




صورت خاص خویش ظهور پیدا می کند و بعضی از کسانی که اهل شهود هستند


در همین دنیا می توانند افراد را باصورت اخروی آنها مشاهده کنند.


 بدین ترتیب برای شکل گیری بدن اخروی نیازی به موارد این دنیا نیست که این

اشکال مطرح شود که چگونه می توان اجزای یک بدن را که جزء بدن های دیگر




شده اند جمع آوری کرد بلکه بدن هر شخص عین بدن دنیوی او است یعنی به




صورتی است که هر کس او را ببیند می گوید همان شخص است که در دنیا بوده


است در یک مرحله عالی تر از این دنیا تشکیل می شود.


 البته روایات مختلف نیز حکایت از همین امر دارد که بدن اخروی هر چند همان

بدن دنیوی است یعنی انسان وقتی در آخرت می آید.انسان های دیگر او را




می شناسد که همان شخص است که در دنیا بوده است، ولی بدن او دارای تغییرات




اساسی شده است و به شکل دیگری در آمده است روایات تصریح دارد که در


آخرت انسان ها به صورت موجودات عجیب الخلقه مثل مورچه و حیوانات وحشی


ظاهر می شوند و یا این که بعضی از اعضای بدن آن ها بزرگ تر از حد معمول در


دنیاست.طرح صدر المتالهین می تواند برای ما تصویر درستی از چگونگی تحقق


این امر ارائه دهد.زیرا بدن انسان ها در آخرت بر طبق ملکات نفسانی آنها شکل


می گیرد و همین امر است که موجب میشود که چنین صورت هایی بیاید.


در اینجا ممکن است به ذهن برسد که بنابراین طرح تفاوتی بین بدن اخروی و

بدن برزخی وجود ندارد و بدن اخروی نیز از نوع بدن برزخی میشود این سوال را




می توان این گونه پاسخ داد که بدن اخروی و برزخی از لحاظ صورت یکسان




هستند یعنی هر دو برطبق ملکات نفسانی شکل می گیرد ولی به اقتضای اختلاف


عوالم یعنی تفاوت عالم آخرت با عالم برزخ نوع این صورت ها متفاوت


است.مرحوم صدر المتالهین در مورد تفاوت صور اخروی و برزخی می فرمایندکه


صور اخروی قائم به ذات خود هستند یعنی به وجود چیز دیگری تعلق ندارد ولی


صور برزخی همانند صور دنیوی در پوشش هستند و متعلق به نوعی ماده


هستند.پس بدن برزخی از این جهت که در عالم مثال قرار دارد و از این جهت که


نفس هنوز استقلال کامل خویش را پیدا نکرده است با بدن اخروی تفاوت دارد و


می توان تصور کرد که بدن اخروی از لحاظ این که استقلال تام دارد همانند بدن


دنیوی است در حالی که بدن مثالی بدنی بسیار لطیف و شبیه بدنی است که انسان


در خواب می بیند از طرف دیگر بدن اخروی واقعاً از جنس همین دنیوی است


یعنی گوشت و پوست و استخوان است که از نفس ﻧﺸﺄت گرفته است ولی کامل تر


ودر مرتبه عالی تر نسبت به بدن دنیوی قرار دارد در حالی که بدن برزخی تنها


صورتی از این بدن دنیوی محسوب می شود.


 جواب صدر المتالهین مبتنی بر اصول ذیل است:

١.حقیقت وجود انسان را نفس او تشکیل می دهد و تغییرات بدن موجب نمی شود

که وجود انسان تغییر کند و اصولاً آن که چیزی که به فرد انسانی شخصیت




می دهد نفس او است و نفس در دنیا و آخرت باقی است و هیچ گاه از بین نمی رود




پس وحدت شخصیت انسان در دنیا و آخرت باقی است اگر چه بدن در دنیا و



شده است.متکلمین برای حل شبهه آکل و ماکول می گویند (6).که انسان دارای


اجزای اصلی و اجزای فرعی است و در آخرت تنها اجزای اصلی هر فرد به او



داده میشود نه اجزای فرعی او و این اجزای اصلی در طول مدت بعد از مرگ


حفظ میشود و جزء بدن دیگری نمی شود یعنی جزء اجزای اصلی بدن دیگر


نمی شوند ولی ممکن است جزء و اجزای فرعی آن بشود.این اجزای اصلی همین


طور در طول زندگانی دنیوی در بدن حفظ می شود و از بین نمی رود.


علوم جدید با تجزیه سلول و کشف کرموزوم انسان ها و ژن های موجود


آخرت تغییر کند.


2.عالم آخرت با عالم دنیا تفاوت جوهری دارد و همین امر موجب می شود که

رابطه نفس و بدن در دنیا با آخرت کاملا متفاوت باشد.


اما در اینجا خوب است معترض جواب متکلمین نیز بشویم که تا حدودی با

پیشرفت های علم در زمینه زیست شناسی اکنون از پشتوانه بهتر برخوردار



در آن پیشرفت و تحول عظیمی در شناخت موجودات زنده و مخصو صاً انسان




ایجاد کرده است.آیا این مسئله یعنی بقای کرموزوم ها و ژن ها در طول




حیات انسان با وجود تغییرات بسیار در بدن او نمی تواند تاییدی بر نظریه متکلمین


باشد که اجزای اصلی بدن حفظ می شود و همینطور نمی تواند تاییدی


بر روایاتی(7) باشد که عجب الذنب باقی در دنیا را محور وجود اخروی انسان


معرفی می کند. البته این مطلب نیازمند تحقیقات بیشتر در زمینه زیست شناسی است


که ثابت کند كرموزوم های انسان بعد از مرگ او می تواند به نحوی باقی بماند


ولی لااقل برای وجوب متکلمین به شهبه آکل و ماکول می تواند رهگشا باشد که


خداوند اجزای کوچکی از بدن انسان را حفظ می کند و در قیامت این اجزاء


خلق میشود. البته قابل تذکر است که میتوان بین نظریه صدر المتالهین و متکلمین


در این زمینه توافق ایجاد کرد.


البته همانگونه که اشاره شد پاسخ فوق ارائه دو دیدگاه بودچنانچه برخی علما و

مفسرین همانند آیت ا...دوزدوزانی با استناد به آیه ی4سوره ی ق نظریه مرحوم




ملاصدرا را رد مینماید.آیت ا...سبحانی درکتاب معادشناسی با ذکر نظریات




ملاصدرا، سبزواری، علامه مجلسی، شیخ الرئیس و...جمع بندی نموده و


می فرمایند: درصورتیکه ملاک جسمانی یاروحانی بودن معاداین باشدکه جسم


زنده بازگردانده می شودیا فقط روح، بایدگفت که قرآن کریم اولی را می پذیرد و


دومی را رد می کند، زیرابا دقت درآیاتی که پیرامون معاد وارد شده، به این نتیجه


می رسیم که معادی که قرآن روی آن پافشاری دارد، عبارت است از برگرداندن


همان بدنی که انسان باآن دردنیا می زیسته است.قرآن بازگشت روح بدون بدن


رانمی پذیرد.


این مطلب باتوجه به گروههای گوناگون آیات پیرامون معاد روشن میشود اینک

قسمتی ازاین آیات را ازنظرمی گذرانیم:


1.آیاتیکه درباره قصه ابراهیم، گاو بنی اسرائیل، زنده کردن عزیز وگروهی از

بنی اسرائیل، واصحاب کهف واردشده است.


2.آیاتیکه باصراحت می گوید: انسان از زمین آفریده شده و بدان

بازمی گردد، وسرانجام ازآن بیرون آورده خواهد شد، مانندآیات زیر:


سوره ی طه آیه ی55 سوره ی نوح آیه ی18سوره ی روم آیه ی25و...

  

١.آیه ي٦١سوره ي واقعه

٢.پیام قرآن، آیت ا... مکارم شیرازی و دیگران، ج5، ص۳٤٤

۳.ر.ک: منشور جاوید، آيت ا... جعفر سبحانی، ج۹، ص١۵٢-١۵٤

٤.اسفار،ج۹، ص١٨۵.

۵.عرشیه، ص٦٦، اسفار، ج۹، ص٢٠٠.

6.ر.ك: كشف المراد، ص406.

7.ر.ك: بحارالانوار، ج7، ص43، روايت19 و ج13، ص270،روايت7.

8 .ر.ک: معادشناسی آیت ا...جعفر سبحانی.ص178

هیچ نظری موجود نیست: