پست های پرطرفدار

۱۳۹۷ دی ۲۳, یکشنبه

توسل به ارواح طيبه انبياالله واولياالله با استناد به آيات قرآن واحاديث بخش 1


توسل به ارواح طيبه انبياالله واولياالله با استناد به آيات قرآن واحاديث

بخش 1


بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام وادب خدمت دوستان صمیمی گمگشته دل و تمام کسانی که این مطلب را می خوانند. عزیزان در پست قبلی در مورد غوث الاعظم حضرت شیخ عبدالقادرگیلانی نوشتم.وانگیزه ام ازنوشتن این مقاله این بود که مدتها دراینترنت گشتم تا مطلب جامعی درموردآن شخصیت بزرگ  بیابم اما هرچه گشتم کمتر یافتم .پس نوشتم وهمچنانکه انتظارداشتم تعدادی ازدوستان صاحب نظر با نظرات کارشناسانه خود مرا همراهی نمودند وچند وبلاگ نیز در موافقت نوشته هایم با نام مبارک حضرت شیخ عبدالقادر ایجاد شدند.

 

برخی از دوستان درمورد کلمه غوث پرسیده بودند واینکه آیا مقام شیخ عبدالقادر گیلانی از مقام صحابه بالاتر است؟واگر چنین نیست چرا کراماتی که به ایشان ودیگر اولیاالله نسبت می دهنددرمورد هیچ صحابه ای روی نداده است؟ بنده درحد توان خودوبصورت بسیار مختصر پاسخ خواهم داد و مقاله ی نسبتاً مفصلی نیز که آن را از چند سال پیش داشتم درمورد جواز توسل به ارواح طیبه انبیاالله واولیاالله بااستناد به آیات قرآن کریم واحادیث شریف نبوی که باموضوع بی ارتباط نخواهد بود،علیرغم کسالت بدنی تایپ نموده و در همین پست قرارمی دهم امید است دوستان عزیز از آن بهره مند گردند ومرا از دعای خیر خود محروم نفرمایند.

 

حضرت شيخ عبدالقادرگيلانی به شهادت تاريخ بزرگترين تاثير را درتصوف گذاشته وازاين رو محی الدين وسلطان الاولياء لقب گرفته است.ايشان درتصوف به مقام ولايت رسيده است و ولی که همانا دوست خداست به واسطه ی ارتباط نزديک به خداوند بزرگ به مقامی می رسدکه پرده و حجاب بين او و عالم غيب مکشوف می شود .بنا به فرمایش خداوند درحديث قدسی ولی کسی است که چشم او چشم خدا دستش دست خدا وتمام اعضايش اعضای خدامی شود. واين شخص خليفه الله فی الارض است .خداوند به او آن قدرت را می دهد که به عنوان واسطه بين خود ومخلوق قرارگيردبه عبارتی اين شخص ماموريت دارد ومی تواند آن صفت را داشته باشد. پس حضرت شیخ عبدالقادر دارای آن صفات بوده و لقب غوث که به معنی فريادرس ودر اراده ويد قدرت خداست، درمورد وی صادق می باشد.

 

درخصوص اينکه چرا به حضرت عبدالقادر غوث الخلايق می گویند، باید گفته شودکه هدف ازخلايق جميع مخلوقات نيست بلکه مخلوقات محدودی مدنظر است ومعنی نسبی آن را می رساند .يعنی اشخاص محدود ومعدودی که منسوبان ودراويش آن جناب می باشند وکسانی که با اعتقادوايمان ويقين کامل به ولايت او ازايشان استمداد می جويند وکلمه غوث الاعظم نيز همانطورکه ازمعنی آن استنباط می شود مترادف فرياد رس بزرگ است يعنی بزرگی که خداوند اختيار اين را به او داده که به کمک کسانی که ازاو ياری خواسته اند برود. اما اين به آن معنا نيست که به او مقام الوهيت بدهيم بلکه اعظم به اين معنا که ازما وديگر مشايخ بزرگتراست.

 

واما درمورد مقام صحابه : مقام صحابه مقامی بسيار شامخ وبلند است آنان درزمان حضرت رسول الله(ص)می زيسته اند باآن حضرت درسختی ها وعسرتها بوده اند ودرحق آنان رضی الله عنه گفته شده است. نقل است از عمر ابن عبدالعزيز خلیفه عادل اموی پرسیدند آیا به درجه صحابه رسيده ای؟ پاسخ داد من حتی به گرد وغباری که به بينی اسب اصحاب رسول الله (ص) نشسته است نمی رسم چه برسد به خود اصحاب.اگر چه مقام صحابه را نمی توان با مردمان قرون بعدی مقايسه کرد ، اما بوده اند انسانهايی که امورات خارق العاده از آنها سرزده که حتی صحابه را توان انجام آن نبوده است. ذکر اين نکته ضروريست که بزرگی صحابه درهمنشينی پيغمبر(ص) بوده وبا وجود وحضور آن حضرت نيازی به امورات خارق العاده از اصحاب نبوده وماموريتی که برای اوليا الله درنظر گرفته شده برای آنها گرفته نشده است..اما اوليا الله دارای ماموريت هستند .آنها پس از طی مراحل طریقت به مرحله ارشاد می رسند واين شروع ماموريتشان است. مسئله ديگر اينکه بنا به فرمايش آن حديث قدسی که مومن به جايی مي رسد که اعضاء وحرکاتش خدايي می شود ويا بنا به گفته شاعر رسد آدمی به جايي که بجز خدا نبيند به استناد اين مطالب واينکه حضرت شيخ عبدالقادر درتصوف انقلابی برپا کرد وبه عنوان رهبری که ملجاء وپناهگاه مردم شد خود درطول زندگی همواره درمسيری گام برداشت که احيا کننده سنت رسول الله گردید ومطمئناً ماموريتی که به عنوان غوث به او داده شد به صحابه داده نشده است. مثلاً حضرت موسی پيامبری اولوالعزم بود وخضر پيامبر نبود با اين حال حضرت موسی نمی توانست دررموزات خضر راه يابد وچون خضر ماموريت داشت که حتی به عنوان راهنما ومرشد حضرت موسی وارد شود وبنا به فرمايش قرآن براثر علم کافی ازکارهای خارق العاده خضرايراد بگيردوطاقت همرهی وی رانداشته باشد.ماکه نمی توانيم بگوييم حتماً خضر از موسی برتر بوده است بلکه می گوييم خداوند به هرکس يک نوع ماموريت داده است .درمورد شيخ عبدالقادر گيلانی نیز اين گونه است .وی نه پيغمبر است نه صحابه اما خداوند به او ماموريتی داده که به صحابه داده نشده است.

 

روح آدمی مرگ ندارد .اصولاً انسانيت آدم به روح اوست نه جسمش. زيرا جسم بعد حيوانی انسان است وآن روح است که وی را اشرف مخلوقات قرار داده واين روح زنده وپوياست .حتی روح گناهکاران که بنا به شواهدتاريخی ، حضرت محمد (ص) درجنگ بدر پس از خاتمه نبردبر بالای چاه خطاب به کشتگان کفار قريش فرمود :ای کشتگان قريش ديديد که وعده خداوند راست آمد.اصحاب عرض کردند يا رسول الله آنها مرده اند مگر می شنوند؟ فرمود بلی آنها از شما بهتر می شنوند ليکن نمی توانند پاسخ دهند.

 

اگر ارواح خبیثه مشرکین زنده است ، چگونه می توان گفت که ارواح طیبه انبیاء واولیاء زنده نیست . خلاصه کلام اینکه ارواح پاک ومقدس اولیا الله و علی الخصوص حضرت غوث گیلانی رضی الله عنه زنده وپویاست واین روح هر گز نمی میرد .بلکه به قول مشهور روح هنگامی که از قالب وزندان تن رها شد دایره قدرتش وسیعتر خواهد شد وجان کلام اینکه ارواح اولیای خدا محدود به زمان ومکان نیست.

 

 

 

توسل به  ارواح طيبه  انبياالله و اولياالله با استناد به آيات قرآن کريم و احاديث شريف نبوی (ص) :

 

 

 

امروزه گروهي ازمخالفين ومعاندين اسلام وطریقت که درواقع بااحکام ومباني شريعت اسلام جاهل وبي اطلاعند،به نام دفاع ازاسلام ومبارزه باشرک وکفر،ميان مسلمين ميگويند،جايزنيست به مردگان که درپيشگاه خداوندمتعال  مقام ومنزلتي دارند توسّل جست واستمداد نمود و از آنها نياز و حاجت خواست و اظهار مي دارند چون توسّل به  مردگان خطاب به معدو م است وازنظرعقل کاري ناروا،زشت وقبيح است زيرا مرده توانايي وقدرت  براجابت  تقاضاي زندگان رانداردوبه سخنان ابن تيميه حراني استنادو استدالال  مي کنندکه اوگفته است توسّل شرک است .ابن تيميه که وهابی هااورابنيانگذار مسلک وهابي می دانند،درکتاب منهاج السنه جزء اول صفحه11 مي نويسد:دليل مابراي اينکه توسّل شرک است آيه 14 سوره فاطر می باشد که مي فرمايد:والذين تدعون من دونه ما يملکون من قطمير ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءکم ولوسمعوا ما استجابوا لکم ويوم القيمه يکفرون بشرککم ولا ينبئک مثل خيبر و کساني را که شمابندگان سواي خدا مي پرستيد مالک چيزي نيستنداگر آنها را عبادت کنيد و بخوانيد عبادت ودعاي شمارا نمي شنوند واگر بشنوندنمي توانندتقاضاي شمارااجابت کنند.آنهادرروز قيامت از شرک شما بيزاري ميجويند و هيچکس مانندخداي دانا تورا به واقع آگاه نمي کند .

 

 البته با توجه بمعني خود همين آيه که خطاب به بت پرستان است ودرموردمشرکان بت پرست نازل گرديده که جمادات را مي پرستيدند با اين وصف در نظر تمام مسلمانان کليه مذاهب اسلامي توسّل واستمداد به پيغمبران واوليا الله جايز وصحيح است چون :

 

 اولاً همه مومنان موحد از صدر اسلام تاکنون براين عقيده بوده و مي باشند که به منظور برآورده شدن حوائج و بر طرف  ساختن مصائب وبلاياي دنيوي واخروي مي توان پس از مرگ به آنها توسّل جست همچنانکه درزمان حيات آنان بمفاد فرمان وامريه الهي  آيه کونوا مع الصادقين به ايشان  متوسّل مي شدندوبهره هامي گرفتندواستفاده ها مي بردند. زيراحقتعالي به امت مسلمان امرميکندکه(همنشين وهم جليس راستگويان وشايستگان باشيد) .

 

ثانياً، طبق نصوص آيات قرآن کريم ونظريه متفکران ودانشمندان عصرحاضرکه درعلوم پيشرفته عصر جديد تبحّر دارندمتفقاًمقرومعترفندبراينکه،مرگ نابودي نيست وارواح انسانهابطوراعم زنده وجاويدان  باقي  خواهند ماند.بنابراين استمدادوتوسّل به انان بعدازمر گ هم توسّل به معدوم نيست زيرا ميّت روحش زنده است ومانند زمان حياتش داراي درک و شعور واحساس وتوجه است بلکه بيش از زمان حيات داري ادراکات واحساسات وقدرتهاي مافوق  تصّور وخارق العاده مي باشند.

 

ثالثاً،استمدادوتوسّل انسان مومن موحدکه به يکتايي و وحدانيت خالق کائنات ايمان ثابت و راسخ وخلل ناپذير دارد وپيغمبران و اوليا الله رامقرّبان درگاه الهي مي داندشرک نيست، مشر ک کسي است که براي خداي يگانه شريک قائل باشد.

 

امام غزالي رحمه الله که يکي ازبزرگان علماي دين است درکتاب احياءعلوم الدين مي نويسد،بعضي ازعلما گفته اند، مرگ همان عدم است،اين نظريه ملحدان وهمه کساني است که ايمان به خدا و روزآخرت ندارند.حقاًبايدگفت الناس نيام اذاماتوا انتجهوا مردم خوابندهنگامي که مردندبيدارمي شوند.زيرا اولين چيزي که  براي او نمايان وآشکار مي شودنتايج اعمال نيک وبداوست و درآنهنگام  جز اينکه حسرت بخورد چيزي نمي تواندبکند.

 

بنابراين عقيده اين گروه که مخالف توسّل واستمدادندبه اجماع علماي سابق اسلام مردوداست ومرگ نابودي نيست وحتّي دانشمندان غير اسلامي آنانکه درعلوم جديدو احضار ارواح اطلاعات کافي دارند مقّر و معترفند بر اينکه،مرگ نابودي نيست. همه انسانها وارواح آنان در اجسام لطيفه غير مرئي که غير از اين اجسام مادي است در قبضه قدرت الهي به امر  خالق کائنات جاويدان و زنده باقي مي مانند که ارواح طيبه پاکان به امر پرودگار عالم به نعمات الهي متنعم ومتلذذند وارواح خبيثه ناپاکان وکافران ومشرکان به عذابهاي دردناک وآلام روحي تاروز محشر متالم ومعذبند.بدليل آيات متعددقرآني واحاديث عديده ی نبوي که براي تذکر شما فهرست وار مواردي از آن را که لازم وضروري بنظر مي رسد بيان مي کنيم تا در ذهن شماخوانندگان عزيز بهتر جاگيرومتمرکزگردد وشما نيز بتوانيد در مطرود نمودن اين گروه با زبان حقگوي خود به تذکاراين دليلهاي روشن وقانع کننده بپردازيد ودر خدمت به اسلام ومسلمين سهمي داشته با شيد

 

 دليلهاي قرآنی:

 

1- سوره غافرآيه46 : النار يعرضون عليها غدواً و عشياً ويوم تقوم الساعة ادخلو ءال  فرعون اشدالذاب . آتش دوزخ صبح شام آنهارافرومي گيردوروزي که قيامت برپا مي گرددبه مجرمان گفته مي شود،اي پيروان فرعون درآئيد دردرون  دوزخ به شديدترين عذابها و همه مي دانند که شب روز مختصّ به همين دنياست در عالم آخرت شب وروزي وجود ندارد.

 

2-آيه سوره ق آیه 22 :  فکشفنا عنک غطاءک فبصرک اليوم حديد . ما پرده ظلماني جسم مادي طبيعت را ازپيش رويت برداشتيم ودرنتيجه امروز که عالم  پس ازمرگ است همه چيز راباچشم تيز بين خودمي بيند.

 

 3-آيه 13/14 سوره الانفطار  : ان الابرار لفي نعيم وان الفجار لفي جحيم .محققاًنيکو کاران وبرگزيدگان پس ازمرگ دربهشت پر نعمت به سر مي برند وافراد فاسد و کافر در دوزخ جحيم خواهند بود.

 

 4- آيه14سوره الاسراء : اقرا کتابک کفي بنفسک اليوم عليک حسيباً. پس از مرگ نامه انسان به او نشان داده مي شود  و به او گفته می شود نامه اعمالت را بخوان که تو خود امروز براي محاسبه آن کافي هستي.

 

 5- آيه 27 سوره ابراهيم(ع) :يثبت الله الذينءامنو بالقول الثابت في الحيوه الدنيا وفي الاخرة. خداوند کساني راکه ايمان آورده انددردنيا ،درقبرکه عالم پس از مرگ است ودر آخرت که روز قيامت است بقول ثابت استوار مي سازد.يعني مومنان رادر دنيا وآخرت بر گفتن کلمه  طيبه لاالله الاالله محمد رسول الله (صلي الله عليه وسلم ) ثابت مي دارد.

 

 6- آيه 64 سوره العنکبوت : وماهذه الحيوه الدنيا الا لهو و لعب وان الدار الاخرة لهي الحيوان لوکانوايعلمون.ونيست اين زندگاني دنياجزبازي وبيهوده يعني درسرعت انقضاوزوال وزودگذري به بازي کودکان مي ماندکه يک جا جمع مي شوندتاساعتي بدان خوشحال شوند وبعد متفرق گردندو ليکن محققاً دنياي آخرت که عالم ودنياي پس ازمرگ است حيات ابدي وزندگي جاويد خواهد بوداگر مردم  بدانند وآگاه با شند هچوقت دنياي فاني را اختيار نمي کنندو بر دنياي باقي و ابدي ترجيح نمي دهند.

 

 7-آيه سوره ابراهيم(ع) : ويأتيه الموت من کل مکان وماهو بميت ومن ورائه عذاب غليظ.. ومي آيد بسوي  انسان مر گ از هر جايي واز هر سو مرگ گناهکاران را فرو مي گيرد ونمي ميرند يعني بحکم آيه لايموت فيها ولايحیي بين مرگ وزندگي معذب باقي مي مانند وپس از آن در سراي آخرت در عذاب شديد ابدي و دائمي باقي مي مانند.

 

 8-آيه 154 سور البقره :ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات  بل احياء ولکن لاتشعرون.  ونگويید به کسيکه درراه خداکشته شودکه ايشان مردگانند بلکه ايشان زنده اند و ليکن شماآگاه نمي شوید و کيفيت آنرا نمي دانيد ودرک نمي کنيد.

 

 9- آيه 169سوره ال عمران : ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.ومپندارکساني راکه درراه خداکشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند ونزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .

 

10- آيه سوره الفجر :يقول يليتني قدمت لحياتي .انسان گنهکار پس از مرگ با تحسّر مي گويند ، اي کاش برای زندگي ابدي عمل نيک انجام مي دادم.

 

11-آيه27 تا30 سوره الفجر : ياأيتهاالنفس المطمئنة ارجعي الي ربک راضيهً مرضيه فادخلي في عبادي وادخلي جنتي. حقتعالي خطاب به اهل ايمان پس ازمرگ مي فرمايند،اي نفس آرام گرفته بذکر من! ازدنيابازگرد بسوي موعد پروردگارت که آنچه خدابه توداده است خوشنود خواهي بودو درپيشگاه او خوشحال ميباشي ودر آي ميان بندگان من ودرآي مبان بهشت من.يعني درزمره مقّربان ونزديکان وخاصّان  حقتعالي محسوب خواهد شد.

 

12- آيه 26 و27 سوره يس: قيل ادخل الجنته قال يليت قومي يعلمون بما غفرلي ربي و جعلني من المکرمين. پس از مرگ و شهادت به او گفته وارد بهشت شود او در قبر گفت، اي کاش کسان من ميدانستندباآنکه پرودرگارم بيامرزيدمراوبه اکرام واعزاز خاصّي مرانواخت.

 

خداوند متعال در آيات فوق  مومنان را پس از مرگ مخاطب قرار داده  اگر نفوس بشري پس از جدايي جانهاازبدنهانابود مي شد،خطاب آنان معني نخواهد داشت. بنابراين چگونه از جانب خداوندبه آنهاخطاب شده است ؟و اگر انسانهاپس از مرگ معدومند،چگونه آنها را در اين آيات مخاطب قرارداده است؟

 

اينهاهمه دليل بسيار واضح و روشني است  بر بطلان ادعاي خلاف واقع منکرين ومخالفين توسّل ومعلوم ميگرددکه پيغمبران واوليا الله در عوالم ممات بمانندحال حيات داراي قدرت وتوان و درک واحساسند وبه امر خدا همه چيز را بيش ازحال حيات ميدانند .

 

13-آيه سوره آل عمران :فرحين بماءاتهم الله من فضله ويستبشرون بالذين لم يلحقوابهم من خلفهم الاخوف عليهم ولاهم يحزنون.شهدا ومومنين متّقي پس ازمرگ شادمان و خوشحالند  به آنچه خدا از فضل وکرم خود به آنها داده است ومژده مي دهندبه کسانيکه هنوز نمرده وبه آنها ملحق نشده اندکه نه ترس وبيمي  بر آنهاست و نه غمگين خواهند بود.

 

14-آيه99و100سوره المومنون : حتي اذاجاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صلحاً فيما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها ومن و رائهم يوم يبعثون . يعني کفّار حقتعالي را نافرماني مي کنند و عصيان مي ورزند تا وقتي که مرگ يکي ازآنها رابگيردکه در آن حال پس از مرگ به گمراهي خود آگاه شود و آثار عذاب رامشاهده کند درآن هنگام خداوند متعال را مخاطب قرارمي دهد ومي گويد،اي پروردگارمن مرابه دنيایی که آن راترک کردم بازگردان تا ايمان يباورم وعمل نيک انجام دهم .هرگز خواسته او پذيرفته نشود واين تقاضا ودرخواست بي مورد شدّت حسرت است که او را واردمي کنداين درخواست را بنمايد وپيش روي آنان عالم قبر و برزخ است که باید تا روز قيامت در آنجا باقي بمانند.

محدثين روايت مي کنند ؛پيغمبر اکرم صلي الله عليه وسلم فرمود؛ خداوند در شب معراج پنجاه نمازرابرامت من واجب کردومن هنگام برگشتن به موسي عليه السلام برخورد نمودم، موسي از من پرسيد خداوند چه چيز را برامت تو واجب نمود؟ گفتم پنجاه نماز موسي گفت بر گرد وبخدا عرض کن زياداست وامت تو طاقت آنرا ندارند ومن هم بر گشتم. وسه بار طبق گفتگوي انجام داده شده با حضرت موسي به پيشگاه حقتعالي مراجعت نمود تا فرايض نماز رااز پنجاه فرض تقليل داده علاوه بر اين از عصر آن حضرت تا کنون مسلمانان در تحيات  تمام نمازهاخطاب به آن حضرت مي گويند،السلام عليک ايهاالنبي ورحمته الله وبرکاته،وحق تعالي در سوره الاحزاب آيه 56 مي فرمايند :ان الله وملئکته يصلون علي النبي يا ايها الذين امنوا صلوا عليه وسلموا تسليما. بدرستي که خداو فرشتگان اوبه پيغمبر صلوات و درود مي فرستنداي کسانيکه ايمان آورده ايد درودورحمت براوبفرستيد وسلام کنيد او را سلام گفتني ،علي ايحال همچنانکه توسّل به زندگان به حکم کتاب وسنّت شرک نيست استمداد وتوسّل به مردگان که براي ما از خدا حاجت بخواهند شرک نيست زيرا نظير اين است که به افراد زنده متوسّل شويم و از آنها بخواهيم که دعا کنند خداوند حوائج ما را بر آورد. بنا براين وقتيکه  اين معني  نسبت به زندگان جايز باشد توسّل واستمدادو وساطت ازمردگان که نزد خداوندمتعال مقّرب هستند مطلقاً جايز است واين موضوع را مي توانيم با دلايل قرآني ثابت کنيم :

 

اوّل اينکه استمداد وتوسّل وکمک خواستن همان تعاون وکمک طلبيدن است که دردين اسلام درموردانجام آن  فرمان از طرف حقتعالي صادر شده است همچنانکه درسوره المائده آيه2مي فرمايد وتعاونواعلي البرو التقوي واستعانت وکمک بجوييدبه نيکي وپارسايي.

 

دوّم اينکه استمدادازمخلوق ودعوت ازآنهاو پذيرش آن درخودقرآن هم آمده است همچنانکه آيه15سوره القصص فاستغثه الذي من شيعته علي الذي من عدوه . شخصي که از پيروان حضرت موسي عليه السلام بود ازاو براي نجات از دشمنش کمک طلبيد واستمدادکرد وياري خواست ونظير اين در قرآن زياد است همچنانکه حواريين از او خواستندکه از خدا بخواهد براي آنان از آسمان مائده آسماني بفرستد وقوم موسي از او خواستند آب براي آنها پديد آورد واز همه اينها مهمتر اينکه حضرت يوسف عليه السلام به زندانيّ که آزاد وتبرئه شده بود توسّل جست و گفت سوره يوسف آيه 42 اذکرني عند ربک هنگاميکه آزاد شدي مرا به يادخداوندگارت پادشاه مصربياور ،وهمچنين خداوندمتعال درموردموسي وخضر در سوره الکهف آيه77مي فرمايد: فانطلقا حتي اذا أتيا اهل قرية استطعمااهلهافابوا ان يضيفوهما پس موسي وخضر به راه افتادندتا اينکه به مردم قريه اي رسيدند وبه آنها توسّل جستند که ازآنان پذيرايی کنند ولي اهل قريه از پذيرايی آنها امتناع ورزيدند.بنابر اين اگر جايز باشدکه حضرت يوسف عليه السلام  ازيک فرد کافر بت پرست استمدادکندوتوسّل جويد وبه اوبگويد مرا به يادخداوندگارت بياور وبه اوبگو من بي گناهم مرا آزاد کند، موسي و خضر عليه السلام از مردم قريه استمداد کنند وبخواهنداز آنها پذيرايي کنند به طر يقه اولي جايز است که در مقابل قبر پيغمبر صلي الله عليه وسلم بايستيم وتوسّل بجوييمو وبگوييم اذکرني عند ربک يا رسول اللهم صلي الله عليه وسلم مرابيادپروردگارت بیاور وازآنحضرت حاجت بخواهيم و هکذا.

 

سليمان پيغمبر عليه السلام براي آوردن تخت بلقيس ملکه سبا متوسّل به حضارمجلس مي شود که ازجمله(عفريت)جنّ بودوبه آنهاگفت سوره النمل آيه38(قال يا ايهاالملوا ايکم يأتيني بعرشهاقبل ان يأتوني مسلمين .سليمان گفت اي گروه بزرگان مجلس کداميک از شما تخت بلقيس رابه نزد من ميآوردپيش ازآن که خود او بيايد وتسليم شود؟ودرآيه 39 مي فرمايد:قال عفريت من الجن انا ءاتيک به قبل ان تقوم من مقامک واني عليه لقوي امين ،قدرتمندي از قوم جن گفت من آن تخت را بنزدتومي آورم پيش از آن که از جاي خودبر خيزي ومحققاً من بر آوردن آن توانا وامينم يعني از جواهراتي که درآن به کار رفته است خيانت نمي کنم صحيح وسالم آن را تحويل ميدهم.

 

این مخالفان مسلمان که به این آیات قرآن عقیده دارند چرا حاضر نیستند به پیغمبر(ص) واولیا الله که مقربان الهی اند توسل جویندواز آن ذاتهای مقدس استمدادکنند؟

 

اگر این تقاضاها وسوالها که درآیات واحادیث مطرح شده از نظر شرع اسلام وعقل سلیم جایز است وشرک نیست پس جایز است که درمقابل قبور انبیا الله واولیا الله بایستیم وبه آنها توسل جوئیم وبخواهیم که حوائج ما را از خداوند متعال مسئلت دارند یا گرفتاران از راه دور آنها را در پیشگاه الهی وسیله قرار دهند وبه آنان استمداد کنند.

 

این توسل واستمداد مطالبه از عاجز ودرمانده نیست زیرا خداوند قادر درمورد پیغمبرش درآیه 74 سوره توبه می فرماید :وما نقموا الا ان اغنهم الله ورسوله من فضله کافران خشم نکردند مگر بعد از آنکه خدا وپیغمبرش آنها را (اهل مدینه را) بی نیاز کردند .

 

ملاحظه کنید حق تعالی دراین آیه ی شریفه سبب ثروتمند شدن وبی نیاز بودن اهل مدینه خدا وپیغمبرش را معرفی می کند .پیغمبری که تا این حد توانا وقدرتمند باشد آیا از اجابت درخواست مومنان عاجز وناتوان است؟!

 

وهمچنین درسوره التوبه آیه 59 می فرماید:ولوانهم رضوامآءاتهم الله ورسوله وقالوا حسبنا الله سیوءتیناالله من فضله ورسوله واگرآنها ازآنچه خدا ورسولش به آنها داده اند راضی باشند وبگویند خدا برای ماکافیست خدا فضل خود وپیغمبرش آنچه بخواهیم به ما می دهند ونشانه ایمان آنها خواهد بود.

 

ودرسوره الاعراف آیه 157 می فرماید:ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم وپیغمبر هر رنج ومشقتی که همانند زنجیر به گردن خود نهاده اند از آنها برطرف می سازد .البته منظور از این رنج ومشقت اعم از دنیوی واخروی است .

 

وایضاً درسوره التوبه آیه 128 می فرماید:لقد جاءَکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رءُوف الرحیم وپیغمبری بسوی شما آمداز جنس شماست که ناراحتی شما او را می آزارد وبرای هدایت شما اصرار دارد ونسبت به مومنان رئوف ومهربان است.

 

مسلماًمقتضای رافت ومهربانی آنحضرت نسبت به اهل ایمان اینست که با شفاعت او خداوند متعال حوائج آنها را برآورده گرداند وگرفتاری نیازمندان مومن را بر طرف نماید.

 

امام فخر رازی در تفسیر این آیه می گوید: منظور این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وسلم اصرار دارد خداوند دردنیا وآخرت خیرات را به شما مومنان برساند.

در باره بیان معجزه وقدرت وتوانایی حضرت عیسی درسوره آل عمران آیه 49می فرماید: انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن الله وابری الاکمه والابرص وا وحی الموتی باذن الله محققاً من برای شما از گل شکل پرنده ای می سازم ودرآن می دمم وبه امر خدا پرنده خواهد شد ولال وبیمار صعب العلاج مبتلا به جذام را به اراده الهی شفا می دهم ومرده را به امر خدا زنده می کنم.

 

ودرمورد حضرت ابراهیم خلیل الله درسوره البقره آیه 260می فرماید: فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل منهن جزءً ثم ادعهن یا تینک سعیا پس چهار پرنده را بگیر وگوشت آنها را درهم بکوب وسپس هرقسمتی از آنرا روی کوهی بگذار آنگاه آنها را بخوان که به سرعت بسوی تو می آیند .

 

 اینها علاوه بر معجزات انبیاء وامور خارق العاده ای که توسط آنها تحقق یافته مانند انفجار سنگ بر اثر عصای موسی علیه السلام وزنده شدن مردگان بوسیله عیسی علیه السلام وشق القمر پیغمبر اسلام صلی الله علیه وسلم وسیر صعودی جسمانی آن حضرت به آسمان تا فکان قاب قوسین او ادنی قدرت وتوانایی مافوق تصور آنها را روشنتر می نماید ودرآخر نتیجه می گیریم که پیغمبران قادرند ومی توانند پس از مرگ نیز بمانند زمان حیاتشان موثر باشند وبه درخواست وتقاضای محتاجان وگرفتاران پاسخ دهند وبنابر این پناه بردن به آنان لغو وبیهوده نیست .

 

با توجه به این مطالب بسیار روشن وبدیهی است که میان شفا یافتن بیماران وزنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی وجواز توسل به او هیچگونه فرقی وجود ندارد با اینکه موثر اصلی وزندگی وشفای بیماری دراصل از جانب خداست وهیچ مومن موحدی آنرا از پیغمبر انتظار ندارد.زیرا سرنوشت تمام کائنات بالاصالت درقبضه ی قدرت خالق یکتاست ولیکن گاهی بعضی اعمال بالواسطه به اذن خداوند متعال بوسیله غیر خدا مانند انبیاء واولیاء انجام می گیرد.

 

بعضی از منکرین شفاعت وتوسل دراستدلال خود آیه 154 سوره آل عمران را مورد استناد قرار می دهند که می فرماید: قل ان الامر کله لله  ای محمد صلی الله عیله وسم بگو تمام امور از آن خداست .کاملاً واضح است که آنها خلاف واقعیت را از این آیه فهمیده وبرداشت کرده اند زیرا اگر چه تمامی امور بسته به مشیت واراده وخواست خداوند متعال است اما با این وصف با ثبوت شفاعت وموضوع استمدادوتوسل از انبیاء واولیاء دردنیا وآخرت منافاتی ندارد .آنهم پس از اجازه از خداوند متعال همانطور که ثبوت آفریدن پرنده وزنده کردن مردگان وشفای بیماران را از حضرت عیسی علیه السلام پس از اجازه ازخداوند عالم قابل انکار نیست،بنابر این کلیه مومنان موحد بر این عقیده اند که تمام قدرتها ونیروها از آن خداست و ورد زبانشان  ولا حول ولا قوه الا بالله می باشد ، همچنانکه حق تعالی درسوره الحجر آیه 21 می فرماید: وان من شی ء الا عندنا خزائنه وما ننزله الا بقدر معلوم  ونیست هیچ چیز مگر نزد ماست خزاین آن وپایین نمی فرستیم آنرا مگر به اندازه معین . یعنی هرچه که انسان به آن محتاج است ودرقبضه قدرت الهی است وهر چه مورد نیاز است بدون کم وکاست از طرف حق تعالی نازل می شود با این وصف به مفاد لکل شی ٍ سبب خداوند متعال برای هرچیزی سببی قرار داده است والا اگر اینطور نمی بود،حضرت موسی درجواب خالق یکتا چنین نمی گفت که درسوره طه آیه 18 می فرماید: قال هی عصای اتوکوءا علیها واهش بها علی غنمی ولی فیها مارب اخراگفت: آن عصای من است برآن تکیه می زنم وبوسیله آن برگ درخت را می ریزم برای گوسفندم ومنافع دیگری هم برای من دارد.

 

نظر به اینکه همه کارها را بر پایه ی اسباب ومسببات جاری ومقرر نموده است بر جمله ی این عصای من است اکتفا ننمود وسببهای آنرا نیز بیان فرمود. ونیز قرآن کریم باصراحت ناطق است که پیغمبران با اینکه معصومند به غیر خدا استمداد واستعانت جسته اند همچنانکه درسوره انفال آیه ی 64 می فرماید:یا ایها النبی حسبک الله ومن اتبعک من المومنین  ای پیغمبر (ص) خدا ومومنانی که از تو پیروی نموده اند برای تو کافیست.یعنی پیغمبر (ص) از خدا ومومنان استعانت واستمداد نموده است همانطوریکه عیسی(ع) مدد وتوسل جست که درآیه 52 آل عمران می فرماید:قال من انصاری الی الله گفت عیسی علیه السلام چه کسانی یاران من بسوی الله هستند؟ همچنین موسی علیه السلام از برادرش استمداد واستعانت طلبید که حق تعالی درسوره القصص آیه ی 35 درجواب موسی خطاب به او می فرماید: سنشد عضدک باخیک بزودی بازویت را بوسیله برادرت هارون محکم خواهیم کرد.ونیزقرآن اززبان لوط (ع) در سوره هود آیه ی 80 می فرماید:قال لو ان لی بکم قوه او ءاوی الی رکن شدید ای کاش قدرتی داشتم که شما را دفع کنم یا پناه ببرم به عشیره وقبیله ای که به مدد ایشان شما را دفع کنم واز شر شما خلاصی جویم.

 

بسیار مایه شگفتی وتعجب است با وجود این همه آیات کریمه علاوه بر احادیث شریفه برخی مخالف استمداد واستعانت اند وتوسل از مخلوق را شرک می دانند درحالیکه حق تعالی درسوره محمد(ص)آیه 7خطاب به مسلمانان می فرماید:یا ایهاالذین ءامنوا ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم ای گروه مومنان اگر کمک ویاری کنید دین خدا وپیغمبر او را ، خداوند یاری وکمک کند شما را تا بر دشمنان پیروز شوید وقدمهای شما را بدین سبب محکم واستوار سازد.مع الوصف این گروه برخلاف حق وحقیقت همیشه آیات محکمات قرآن را تعبیر وتفسیر می کنند وبارها درمنابر گفته اند: توسل واستمداد از مخلوق با آیه ی ایاک نعبد وایاک نستعین فقط تو را می پرستیم وفقط از تو یاری می طلبیم  منافات دارد. درصورتیکه مقصود حق تعالی از مدد خواستن واستعانت ازخدا دراین آیه درعبادت وهدایت است به قرینه ایاک نعبد واهدنا الصراط المستقیم  که دراین حال نمازگزاربا خدای خود می گوید:خدایا من باعبادتم در پیشگاه تو حاضر شده ام وبه وسیله تو مدد می خواهم وکمک می طلبم که مرا هدایت کنی که درصراط مستقیم وراه راست حرکت کنم راه کسانیکه نعمت آخرت به آنان عطا فرمودی .

 

با اینکه معنی ظاهری آیه مفاد عمومی دارد ومعنای ظاهری آن چنین است:خدایا درهمه امور از تو استعانت ومدد می جوییم واز دیگری جز تو کمک نمی طلبیم ومدد نمی خواهیم ، ولیکن این مرحله جزء مراحل تکامل یافته ی توکل وتوسل به خداوند است وعمومیت آیه به قرینه ی مذکور مقید گشته ومطلق بودن آن با توجه به آیاتی که توضیح داده شد مقید شده است چون این مرحله از توکل وتوسل به خداوند مرحله کامل آن است چنانکه خداوند متعال درسوره الطلاق آیه 3 می فرماید: ومن یتوکل علی الله فهو حسبه وهر کس به خدا توکل نماید خدا برای او کافیست ودرسوره توبه آیه ی 129 می فرماید: فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم پس اگراز یاری وهواداری تو روی بر گردانند واز فرمانبرداری تخلف نمودند پس بگو به آنان خدا برای من کافی است وهیچ خدایی جز او وجود ندارد براو توکل کردم وکار خود را به او محول نمودم واوست خداوند عرش عظیم.

 

اما بحث دراین است که آیا چنین توکل واعتقادی تا این حد ومرز از نظر شرع وعقل ونقل واجب است؟مسلما نه شرعا و نه عقلا توکل تا این مرحله واجب نیست زیرا همه ی ما مسلمانان اعتقاد داریم که موثر اصلی و مدبر حقیقی خداست و معتقدیم که وسایل و اسباب مقتضیات عادی هستند همچنانکه خداوند متعال در سوره ی البقره آیه ی 261 می فرماید : « مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه » مثل و نمونه ی آن کسانی که بی شائبه و ریا اموالشان را در راه خدا می بخشند به مانند حبه ای است که در زمین حاصلخیز بکارند و آن یک حبه دو دانه برویاند هفت خوشه را و در هر خوشه ای یکصد دانه تولید شود و در نتیجه هفتصد برابر می گردد. در این آیه فعل رویاندن را به حبه نسبت داده است در حالیکه حق تعالی عمل رویاندن را انجام می دهد و حبه سبب و وسیله ی روئیدن است و فاعل حقیقی خدا است، همانطوریکه در سوره ی الانفال آیه ی 17 می فرماید : « و مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی » و تو ای محمد (ص) نیفکندی و رها نساختی آن یک مشت خاک و سنگریزه را بر روی دشمن، در آن هنگام که رها ساختی آن را، بل آن را خدا بر روی دشمن افکند و رها ساخت، در جنگ بدر.

 

خلاصه ی کلام این است که : توسل و استمداد از ارواح مقدسه خواه به صورت دعا باشد یا به صورت درخواست انجام فعل مانند شفای بیمار و بازگردانیدن گمشده با توجه به چهار اصل اساسی بلامانع است و آن اصول عبارت اند از:

 

1-بقاء روح و روان پس از مرگ که بقاء آن به طور یقین ثابت گردید و آیاتی که در ارتباط با بقاء روح پس از مرگ می باشد در این جزوه بیان شد.

 

2- واقعیت انسان همان روح و روان اوست و این جسم مادی و خاکی او مطرح نیست و در سرنوشت آینده ی او بالفعل موثر واقع نمی شود بلکه روح انسان پس از مرگ به امر خالق یکتا در جسم لطیف و غیر مرئی قرار می گیرد و در این حالت تا قیام قیامت متنعم به نعمات بهشت و یا معذب به عذاب دوزخ تا ابد وتا روز رستاخیز باقی وزنده می ماند.

 

3- ارتباط با جهان ارواح امکان پذیر است وعلوم پیشرفته ی عصر جدید عملا این مطلب را ثابت کرده است و کتب بسیاری در مورد علم ارواح به زبانهای مختلف عالم انتشار یافته است و علما و دانشمندان متخصص درعلم ارواح بر احضار روح اموات تسلط دارند وهرگاه بخواهند می توانند روح مرده ای را احضار کنندو شخصابا اوصحبت و گفتگو کنند و زمان و مکان و زبان برای آنان مطرح نیست یعنی در هر زمان و مکانی مرده باشند، احضار می شوند و با هر زبانی با آن ها صحبت کنند جواب می دهند.

 

4- علاوه بر آیات قرآنی که قبلا در این مورد بیان شد احادیث صحیحه ی متعددی که محدثان اسلام شناس نقل کرده اند این ها همه شاهد عدل اند بر صحت و جواز استمداد از ارواح طیبه ی انبیا عظام و اولیا کرام و تاریخ نیز نشان می دهد که پیوسته به طور متواتر راه و روش مومنان و مسلمانان در سراسر جهان در تمام اعصار و قرون گذشته چنین بوده است به هنگام اضطرار و نیاز به ارواح مقدسه ی آنان متوسل می شدند و درخواست می کردند که از پیشگاه الهی التماس کنند که حوائج آنها را بر آورده نماید و چنین درخواست هایی هرگز عبادت و پرستش ارواح مقدسه ی آنان نیست زیرا درخواست کننده در هر طبقه و قشری باشد نه به الوهیت آنان فکر می کند و نه به ربویتشان معتقد است و نه به خدایی آن ها می اندیشد و نه کارگردان جهان آفرینش و یا بخشی از آن می داند و نه معتقد است که بخشی از افعال خدا به آن ها واگذار شده است ، بلکه همه ی مسلمانان و مومنان پاک دل پیغمبران و اولیاء الله را بندگان پاک متقی و مطیع خداوند یکتا می دانند که بسیار به او مقرب و نزدیکترند زیرا در دنیا کوچکترین خلافی مرتکب نشده اند و مورد توجه ذات احدیت می باشند.

 

با توجه به مبانی اصول چهارگانه ی فوق در قدرت و توانایی آنان بر انجام خواسته های متوسلان جای شک و تردید نیست زیرا  آنان زنده اند وارتباط ما با آنها تحت شرایط خاصی برقرار می گردد. چیزی که هست این است که انجام هرفعلی وهرکاری از اجابت دعا وبرطرف کردن نیازها وغیر آن منوط به اذن خداوند متعال است وآنان مصداق روشن وما تشائون الا ان یشاالله می باشند ومسلماً بدون کسب اجازه ی پروردگار عالم نمی توانند هیچ کاری را انجام دهند.بنابر این حضرت عیسی مسیح علیه السلام همچنانکه درزندگی دنیوی می توانست درباره ی افرادی ازخداوند درخواست دعای خیر بکند ومورد اجابت قرار بگیرد، وبه اذن خدا نابینای مادرزاد ومبتلای به بیماری صعب العلاج را می توانست بهبود وشفا بخشد،درنتیجه پس از انتقال به سرای آخرت نیز به حکم اینکه این قدرتهای خارق العاده مربوط به روح وروان اوست نه جسم وبدن مادی او،قادر به انجام آن اعمال می باشدوتنها چیزی که درمراحل امور دنیوی واخروی شرط اساسی مقرر گشته است اذن واراده خداوند متعال است که باید مشیت حق تعالی به آن تعلق گیرد.بنابر این تواضعها وفروتنیها درمواقع استمداد وتوسل به انبیاء واولیاء هرچند به ظاهر توجه به خود آنهاست ولی اگر درواقع نفس الامروباطن این توجیهات وتوسلات را بشکافیم مطلوب ومسئول حقیقی خود خداست ودرحقیقت توجه به اسباب عین توجه به مسبب الاسباب است وکسانیکه درطرایق ومسائل سیروسلوک گامهای استواری درچهارچوب  شریعت اسلام برداشته اند براین حقیقت واقف وآگاهند ومیدانند که متوسلان براین اسباب ووسایل نه اصالتی قائلند ونه استقلالی ، بلکه فقط آنها را یک وسیله می دانند که خدای سبب ساز مجرای فیض رحمانی وطریق وصول الهی قرار داده است وخود نیز مومنان را بر تحصیل آن وسیله امر فرموده است .همچنانکه درسوره المائده آیه 35می فرماید:یاایهاالذین ءامنوا اتقوالله وابعثوا الیه الوسیله وجهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون ای کسانیکه ایمان آورده اید ازخدا بپرهیزیدوبسوی او وسیله بجوئید ودرراه او جهاد کنید شاید بدین وسیله ازمهلکات رستگار شوید.

بنابراین همانطوریکه نماز وروزه وسایر فرایض وسیله رستگاریست، دعای خیر انبیاء واولایای الهی نیزبه حکم آیات مربوط به استغفار و طلب آمرزش آنان برای مومنان وسیله رستگاری می باشد.وعمل به دستوری است که درآیه ی مذکور داده شده است.

 

«ذلک فضل الله یوتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم،اللهم اجعله للمتقین اماما،ولاحول ولا قوةالا بالله العلی العظیم،وصلی الله علی سیدنا محمد واله وصحبه اجمعین،واخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین».

ارواح خبیثه

 

ارواح شریر کدامند و چه تفاوتی با جن دارند؟

مطالعات بر روی آثار بشر بدوی از قبیل نقاشی ها و کنده کاریهای غارها نشان می‌دهد که انسان از ابتدای آفرینش وجود موجوداتی غیر از خود را در محیط پیرامونش حس کرده است. موجوداتی که ترس، وحشت و حتی نوعی پرستش و کرنش را در آنها ایجاد می‌کرده است. پس از اختراع زبان و خط، هر قوم و قبیله ای نامی برآنان گذاردند و برای ارتباط یا دفع آنان آدابی را برای خود قائل شدند و این آداب نسل به نسل تداوم یافت چنان که امروز هنوز در افریقا رسومی با همان روش سنتی برای ارتباط با این موجودات و یا دفع آنان صورت می‌گیرد. به عنوان مثال در آیین مسیحیت، جن گیری یک سابقه دیرینه دارد که اغلب کشیش ها اقدام به آن می‌کنند و در واقع معتقدند که شیطان در قالب جسم فردی رسوخ می‌کند. البته تقریبا به غیر از مسلمانان همگی این موجودات را ارواح شریر می‌نامند و برای دفع شر آنان اعتقادات مخصوص به خود دارند. مثلا برخی از اروپاییان امروزی بر مبنای یک تفکرسنتی وقتی در خیابان راه می‌روند دستهای خود را تکان می‌دهند تا از ارواح شریر دور بمانند و یا در روز معینی از سال مراسمی برپا می‌کنند که در آن عده ای بسیار از مردم لباسی شبیه به لباس اتاق عمل می‌پوشند، بوقی در دست می‌گیرند و در آن می‌دمند. اما بنا بر اعتقادات مسلمانان تنها موجودات ماوراوالطبیعه فرشته ها و جن ها هستند و روح انسان وقتی کاملا از بدن انسان خارج شود، نه تنها قدرتی ندارد بلکه انسان هم نمی تواند هیچ گونه تسلطی برآن داشته باشد، مگر به خواست خداوند.

در کتاب «ارتباط با ارواح» این طور آمده: «تسلط ارواح عقب مانده بر انسانها را در اصطلاح عامیانه «جن زدگی» می‌گویند که در واقع به همان مفهوم افسون و تسخیر است. ما استفاده از این اصطلاحات را به دو علت صلاح نمی دانیم؛ اول این که، جن واژه ای است مخصوص موجودات هوشمند که برطبق روایتی عامیانه معمولا برای ایجاد شر خلق گشته اند، و همواره محکوم به بدی کردن می‌باشند حال آنکه هیچ موجودی به خاطر بدی کردن آفریده نمی شود، مشیت پروردگار چنان است که راه تکامل و تعالی همواره به روی تمام موجودات هوشمند باز باشد. دوم این که اصطلاح «جن زدگی» غالبا بدین معنی به کار می‌رود که جسم شخص جن زده را یک جن دیگر و یا روح متصرف شود. یعنی در واقع دو نوع سکونت در قالب یک بدن و این فقط یک نوع استثناست نه یک تصرف یا دشمنی و آزار، بدین جهت واژه جن زدگی به مفهوم عامیانه آن برای ما قابل قبول نیست».

آنچه از این متون و بسیاری از متون دیگر برمی آید این است که واژه «جن» در فرهنگ های دیگر نیز وجود دارد ولی عموما آن را شیطان و یا ارواح شریر می‌نامند. در حالی که ما مسلمانان معتقدیم که در میان جنیان، جن صالح و نیکوکار نیز وجود دارد.

اسماعیل حسین زاده سرابی در کتاب «سیمای جن»این طور می‌نویسد: «سالها پیش در مشهد مسئله احضار روح غوغایی عجیب به راه انداخته بود تا این که دو نفر از علمای معتبر مشهد خواستار شرکت در آن مجلس شدند و پس از حضور، از نزدیک جریان حرکت میز را مشاهده کردند. در جلسه دیگر یکی از آن دو درخواست کرد که میز (مقصود میز مخصوص احضار روح است که روی آن همه حرفها نوشته شده و جنها توسط اشاره ای میز راتکان می‌دهند تا روی حرف مورد نظر بایستد) را بگردانند، این عالم چون دارای علوم و معنویت خاصی بود و راه مکالمه صحیح با موجودات نامرئی را بلد بود، گرداننده میز را به اسمایی که حضرت سلیمان (ع) می‌دانست و با آن اسما جنیان را مسخر کرده بود، قسم داده و پرسیده بود: شما روح انسان هستید یا موجودی دیگر؟ و شروع به خواندن حروف الفبا کرده در نهایت این جمله ها حاصل شد: من جن هستم». زمردیان نیز در کتاب «شیطان کیست» می‌گوید: «مدتهاست (ارتباط گیرندگان با روح) با وسیله های گوناگون با جن تماس می‌گیرند... البته جن خود را به آنها با نام روح یکی از افراد معرفی می‌کند و آنها بر این باورند که با روح آدمی تماس گرفته اند، در حالی که اغلب تماس آنها با جن و شیطان است.»

آیا جن علم غیب دارد.

قابلیت های موجود در جن که ناشی از نوع خلقتش می‌باشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت کردن و غیره) این تصور را در ذهن انسانها ایجاد می‌کند که این موجودات از عالم غیب آگاهند. البته بسیاری از ارتباط برقرارکنندگان آگاهانه به قصد سوو استفاده و فریب مردم و یا ناآگاهانه به این باورها دامن زده اند، ولی حقیقت آن است که تنها خداوند است که آگاه به غیب می‌باشد و لاغیر، چنان چه می‌فرماید: «خداوند دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی سازد، مگر بر آن پیامبری که از اوخشنود باشد». و البته بسیار دیده شده در جریان همین احضار روح که ما آن را احضار جن می‌دانیم، جنیان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندکه آن را نباید ناشی از علم غیب آنان دانست، زیرا جنها از آنجایی که به راحتی می‌توانند طی طریق کنند، می‌توانند از همنوعان خود که در جریان ماجرا قرار دارند پاسخ را جویان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و یا از امکانات دیگری استفاده کنند که ما از آن بی خبریم. به هر حال علم غیب چه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص که از طرف خداوند این توانایی برایشان ممکن می‌شود.

 شب اول قبر به روایت یک دختر

به گزارش مشرق، آتی نوشت: علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:

در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد.

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند.

هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟

در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.

تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟

آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید.

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم.

هیچ نظری موجود نیست: